Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
warrent
ضمانت یاتعهد کردن
Other Matches
parties to the contract
طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
answer
ضمانت کردن
answering
ضمانت کردن
guarantee
ضمانت کردن
answers
ضمانت کردن
sponsors
ضمانت کردن
vouch
ضمانت کردن
vouch for
ضمانت کردن
sponsoring
ضمانت کردن
sponsor
ضمانت کردن
guaranteed
ضمانت کردن
insure
ضمانت کردن
guarantees
ضمانت کردن
answered
ضمانت کردن
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
bail
تضمین ضمانت کردن
act as surety
کفالت یا ضمانت کردن
stand surety for a person
ضمانت کسی را کردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
warranting
ضمانت کردن مجوز
warrant
ضمانت کردن مجوز
warrants
ضمانت کردن مجوز
warranted
ضمانت کردن مجوز
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
guaranteed
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee
ضمانت نامه تضمین کردن
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
guarantees
ضمانت نامه تضمین کردن
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
gurantee
ضمانت
guarantee
ضمانت
sponsorship
ضمانت
warranting
ضمانت
warranted
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
ضمانت
warranty
ضمانت
suretyship
ضمانت
warranties
ضمانت
warrant
ضمانت
warranty
ضمانت
guaranty
ضمانت
guaranty
ضمانت
warrants
ضمانت
guarantee
ضمانت
mainprise
ضمانت
bond
ضمانت
bail
ضمانت
sponsored by
به ضمانت
sponsion
ضمانت
guarantees
ضمانت
guaranteed
ضمانت
irrepleviable
ضمانت برندار
bilable
ضمانت بردار
pecuniary liability
ضمانت پولی
sanctioned
ضمانت اجرا
bondholder
ضمانت دار
guarantors
ضمانت کننده
guarantor
ضمانت کننده
suretyship
عقد ضمانت
sanction
ضمانت اجرا
sanctions
ضمانت اجرا
bond
پیوستگی ضمانت
sanctioning
ضمانت اجرا
irreplevisable
ضمانت برندار
letter of indemnity
ضمانت نامه
responsibility
ضمانت جوابگویی
responsibilities
ضمانت جوابگویی
bank guarantee
ضمانت بانکی
bank bond
ضمانت بانکی
express warranty
ضمانت صریح
bail bond
ضمانت نامه
joint and several guarantee
ضمانت تضامنی
bailable
قابل ضمانت
warranty
ضمانت نامه
limplied warranty
ضمانت ضمنی
assurances
ضمانت وثیقه
warranties
ضمانت نامه
bonded
ضمانت شده
contract guarantee
ضمانت قرارداد
pledge
وثیقه ضمانت
pledging
وثیقه ضمانت
assurance
ضمانت وثیقه
pledges
وثیقه ضمانت
pledged
وثیقه ضمانت
guaranty
ضمانت نامه
guarantee period
دوره ضمانت
fiduciary bond
ضمانت شرافتی
upon bail
بقیه ضمانت
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
guarantees
شخص ضمانت شده
i guarantee his appearance
من ضمانت می کنم که حاضرشود
guarantee
شخص ضمانت شده
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
sanctioned
ضمانت اجرایی قانون
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
bailment
رهایی به قید ضمانت
guaranteed
شخص ضمانت شده
sanctions
ضمانت اجرایی قانون
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
sanctioning
ضمانت اجرایی قانون
board exchange warranty
ضمانت تعویض برد
sanction
ضمانت اجرایی قانون
the watch is warranted
ضمانت شده است
to go bail for any one
ضمانت کسی راکردن
repayment guarantee
ضمانت استرداد پیش پرداخت
pledgeor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
wage
ضمانت حسن انجام کار
waged
ضمانت حسن انجام کار
pledgor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
sanctioned
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanction
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning
مجوز جریمه ضمانت اجرا
tender bonds
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
bid bond
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
tender guarantee
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
good performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
open credit
اعتبار بدون ضمانت نامه
sanctions
مجوز جریمه ضمانت اجرا
wages
ضمانت حسن انجام کار
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
waging
ضمانت حسن انجام کار
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
accommodation bill
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
ubi jus, ibi remedium
هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com