English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
terms and conditions ضوابط و شرایط
Search result with all words
terms and conditions of the credit ضوابط و شرایط اعتبار
Other Matches
criteria ضوابط
terms ضوابط
ethical code ضوابط اخلاقی
professional code ضوابط حرفهای
code of ethics ضوابط اخلاقی
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
terming شرایط
term شرایط
terms شرایط
conditions شرایط
the conditions شرایط ان
termed شرایط
fair play شرایط برابر
liner terms شرایط خط کشتیرانی
emergency conditions شرایط اضطراری
qulifications واجد شرایط
final cinditions شرایط پایانی
ball game شرایط وضعیت
ball games شرایط وضعیت
existing circumstances شرایط موجود
Russian roulette <idiom> شرایط پرخطر
dis qualified فاقد شرایط
equilibrium conditions شرایط تعادل
credit terms شرایط اعتبار
boundary conditions شرایط حدی
boundary conditions شرایط مرزی
tight spot <idiom> شرایط سخت
average conditions شرایط متوسط
settlement terms شرایط پرداخت
condition of readiness شرایط امادگی
conditions of contract شرایط قرارداد
conditions of purchase شرایط خرید
conference terms شرایط کنفرانس
requirements of the credit شرایط اعتبار
delivery terms شرایط تحویل
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
final cinditions شرایط فینال
standard temperature and pressure شرایط متعارفی
terms of payment شرایط پرداخت
payment terms شرایط پرداخت
present conditions شرایط فعلی
qalified واجد شرایط
second order conditions شرایط ثانوی
settlement terms شرایط تسویه
shipping terms شرایط حمل
terms of shipment شرایط حمل
sufficient conditions شرایط کافی
spring conditions شرایط بهاری
stability conditions شرایط ثبات
standard condition شرایط استاندارد
terms of trade شرایط معامله
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
given conditions شرایط معینه
given conditions شرایط معلوم
working conditions شرایط کار
implied terms شرایط ضمنی
implied terms شرایط تلویحی
initial condition شرایط اولیه
light conditions شرایط نور
makings شرایط لازم
marginal conditions شرایط نهائی
mutual terms شرایط متقابل
necessary conditions شرایط لازم
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
terms of trade شرایط مبادله
standard conditions شرایط متعارفی
average conditions شرایط عادی
qualification واجد شرایط
usual conditions شرایط معمول
requirements شرایط لازم
qualifies واجد شرایط
qualifications شرایط لازم
suitable conditions شرایط مناسب
plateau شرایط پایا
disadvantages شرایط نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
tropical condition شرایط گرمسیری
qualification وضعیت شرایط
plateaux شرایط پایا
plateaus شرایط پایا
qualified واجد شرایط
conditions of use شرایط کاربرد
qualify واجد شرایط
admission requirements شرایط پذیرش
actude conditions شرایط شدید
actude conditions شرایط حاد
conditions of (the) competition شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
competition conditions شرایط رقابت
ambient conditions شرایط محیطی
conditions شرایط اوضاع
eligible واجد شرایط
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
adverse factors شرایط نامساعد
bona fide واجد شرایط
meet مطابق شرایط بودن
to impose conditions با شرایط سنگین بارکردن
qualified دارای شرایط لازم
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
circumstance شرایط محیط اهمیت
machining requirments شرایط براده برداری
meets مطابق شرایط بودن
tenders conditions شرایط عمومی مناقصه
qualificatory واجد شرایط کننده
provisions of a contract شرایط قرار داد
second order conditions شرایط مرتبه دوم
ineligible فاقد شرایط لازم
support conditions شرایط تکیه گاهی
qualify for واجد شرایط بودن
other things being equal اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
make a difference <idiom> شرایط را عوض کردن
feudatory تابع شرایط تیول
eligible واجد شرایط مطلوب
entry group گروه واجد شرایط
bend شرایط خمیدگی زانویی
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale شرایط اساسی معامله
quantifying واجد شرایط شدن
quantified واجد شرایط شدن
quantifies واجد شرایط شدن
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
quantify واجد شرایط شدن
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
turn the tables <idiom> عوض کردن شرایط
investigation of foundation conditions تحقیق شرایط شالوده
qualified واجد شرایط لازمه
volcanism شرایط و خصوصیات اتشفشانی
ineligibility فقدان شرایط لازم
unqualified فاقد شرایط لازم
tight squeeze <idiom> شرایط سخت تجاری
size up <idiom> بسته به شرایط ،برانداز کردن
loan conversion تجدید نظر در شرایط وام
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
However difficult the circumstances [are] , ... هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
restructured شرایط وام را عوض کردن
restructures شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
ligting conditions شرایط روشنایی نسبتهای نور
ceteris paribus ثابت بودن سایر شرایط
climate for growth شرایط لازم برای رشد
restructure شرایط وام را عوض کردن
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
reasonableness of terms in contract معقول بودن شرایط قرارداد
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
desirability درجه تمایل شرایط مطلوب
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
reschedule در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling در شرایط وام تجدید نظر کردن
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
qualified person شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
to satisfy conditions شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
demand oriented pricing قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
differential effects اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To preserve the status quo . وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
farraginous تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
special contracts منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
adverse yaw شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
circuit وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
weakest maintained ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
circuits وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
decisions جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decision جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com