English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
recess طاقچه دار کردن
recesses طاقچه دار کردن
Search result with all words
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
Other Matches
ledge طاقچه
niches طاقچه
wracked طاقچه
bay طاقچه
recess طاقچه
wracks طاقچه
rack طاقچه
shelf طاقچه
recesses طاقچه
racks طاقچه
racked طاقچه
ledges طاقچه
prayer-niche طاقچه
end clamp طاقچه
wall bracket طاقچه
croseette طاقچه
niche طاقچه
rack طاقچه مقر
wracked طاقچه مقر
racked طاقچه مقر
racks طاقچه مقر
windowsill طاقچه پنجره
alcove طاقچه بزرگ
bracket طاقچه دیوارکوب
wracks طاقچه مقر
card rack طاقچه کارت
ledgy دارای طاقچه
mantel board طاقچه چوبی
retable طاقچه پشت محراب
bracket طاقچه دیوار کوب
mantel طاقچه بالا بخاری
bracket طاقچه سگدست پرانتز
dragon-bracket طاقچه دیوار کوب
mantelpiece طاقچه بالا بخاری
mantelpieces طاقچه بالا بخاری
gradine طاقچه پشت محراب
mantlepieces طاقچه بالا بخاری
gradin طاقچه پشت محراب
niche طاقچه توی دیوار گذاشتن
niches طاقچه توی دیوار گذاشتن
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
Gibbs surround [معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
overmantel ارایش طاقچه دار در روی نمای بخاری
what not قفسه گنجه طاقچه دار کتاب دان جا کتابی
cul-de-four [نیمه گنبدی که بالای محراب یا طاقچه استفاده می شود.]
ampullae niche [طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
altar of repose [طاقچه یا گوشه محراب کلیسا که گنجه ای از نان مقدس در آن است.]
dou [در معماری چین و ژاپن بلوک چوبی شکاف دار که از طاقچه دیوارکوب محافظت می کند.]
predella پله محراب طاقچه پشت محراب
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com