Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
Other Matches
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
illuminate
روشن کردن منطقه
illuminates
روشن کردن منطقه
illuminating
روشن کردن منطقه
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
area of war
منطقه نبرد
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
battle map
نقشه منطقه نبرد
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
histogen
منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
battle
نبرد کردن
militated
نبرد کردن
militating
نبرد کردن
militates
نبرد کردن
battling
نبرد کردن
militate
نبرد کردن
battled
نبرد کردن
battles
نبرد کردن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
combating
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
elucidates
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
clarify
روشن کردن
clarifies
روشن کردن
lumine
روشن کردن
elucidated
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
turn on
روشن کردن
illuminating
روشن کردن
illuminate
روشن کردن
brightened
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
illuminates
روشن کردن
clear
: روشن کردن
ignited
روشن کردن
light
روشن کردن
lighted
روشن کردن
lightest
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
illumine
روشن کردن
illumined
روشن کردن
brightens
روشن کردن
brightening
روشن کردن
ignite
روشن کردن
clearer
: روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
illume
روشن کردن
to switch on
روشن کردن
relume
روشن کردن
power up
روشن کردن
power on
روشن کردن
refresh
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
refreshes
روشن کردن
brighten
روشن کردن
illumines
روشن کردن
illumining
روشن کردن
igniting
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
fire up
روشن کردن
clears
: روشن کردن
ignites
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
To light a fire .
آتش روشن کردن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
to make something clear
چیزی را روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
ignites
روشن کردن گیراندن
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
igniting
روشن کردن گیراندن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
ignited
روشن کردن گیراندن
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
ignite
روشن کردن گیراندن
clarifies
روشن کردن یا شدن
refurbishing
روشن و تازه کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
refurbish
روشن و تازه کردن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
explicated
روشن کردن فاهرکردن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
explicate
روشن کردن فاهرکردن
to play with fire
آتش روشن کردن
to kindle
آتش روشن کردن
owl light
کمی روشن کردن
cold start
دوباره روشن کردن
clarify
روشن کردن یا شدن
restart
روشن کردن دوباره
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
clarifying
روشن کردن یا شدن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
lighten
درخشیدن روشن کردن
lightened
درخشیدن روشن کردن
lightening
درخشیدن روشن کردن
lightens
درخشیدن روشن کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
clearer
پیام کشف روشن کردن
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
alights
روشن کردن اتش زدن
alighting
روشن کردن اتش زدن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
shine
براق کردن روشن شدن
shines
براق کردن روشن شدن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
clears
پیام کشف روشن کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
clearest
پیام کشف روشن کردن
alight
روشن کردن اتش زدن
alighted
روشن کردن اتش زدن
clear
پیام کشف روشن کردن
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com