English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English Persian
advocated طرفداری کردن حامی
advocates طرفداری کردن حامی
advocating طرفداری کردن حامی
Other Matches
advocate طرفداری کردن
side طرفداری کردن از
to stand for طرفداری کردن از
sides طرفداری کردن از
take the part of طرفداری کردن
favour همراهی یا طرفداری کردن با
to take the p of a person ازکسی طرفداری کردن
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
favored طرفداری مرحمت کردن
favours همراهی یا طرفداری کردن با
favored همراهی یا طرفداری کردن با
favoring طرفداری مرحمت کردن
favoring همراهی یا طرفداری کردن با
favors طرفداری مرحمت کردن
favors همراهی یا طرفداری کردن با
favouring طرفداری مرحمت کردن
favouring همراهی یا طرفداری کردن با
favours طرفداری مرحمت کردن
favor طرفداری مرحمت کردن
favour طرفداری مرحمت کردن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
teetotal وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
to lobby against [for] somebody سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favors نیکی کردن به طرفداری کردن
favour نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring نیکی کردن به طرفداری کردن
favours نیکی کردن به طرفداری کردن
favored نیکی کردن به طرفداری کردن
favor نیکی کردن به طرفداری کردن
patrons حامی
sponsor حامی
patron حامی
supportless بی حامی
bulwarks حامی
upholder حامی
bulwark حامی
upholders حامی
abetter or abettor حامی
supportive حامی
support r حامی
abetter حامی
vindicator حامی
advocate حامی
actors حامی
unbacked بی حامی
shields حامی
actor حامی
supporter حامی
sustentacular حامی
sponsoring حامی
shield حامی
backers حامی
supporters حامی
sponsors حامی
patronless بی حامی
backer حامی
patroness حامی مونث
protector حامی سرپرست
our esteemed patron حامی محترم ما
factioneer هوادار حامی
nepotist حامی خویشاندان
sponsored حامی سرپرست
protectors حامی سرپرست
robin hood حامی ضعفا
tribune حامی ملت
partizan etc حامی طرفدارانه
partizan etc هواخواه حامی
tribuneship مقام حامی ملت
partisans حامی پیرو متعصب
partizan حامی پیرو متعصب
hamito semitic از نژاد حامی وسامی
sponsoring التزام دهنده حامی
partisan حامی پیرو متعصب
booster حامی ترقی دهنده
boosters حامی ترقی دهنده
sponsor التزام دهنده حامی
sponsors التزام دهنده حامی
adhesion طرفداری
favouritism طرفداری
partisanship طرفداری
partiality طرفداری
siding طرفداری
favoritism طرفداری
one tideness طرفداری
devotion طرفداری
one sidedness طرفداری
sidings طرفداری
maecenas حامی و حافظ علم وادب
squirish سلحشور وار شبیه حامی زن
party spirit طرفداری حزبی
biases طرفداری تعصب
germanism طرفداری از المان
growthmanship طرفداری ازرشد
bias طرفداری تعصب
he sided with us طرفداری از ما کرد
prelatism طرفداری ازمتران ها
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
respect of persons طرفداری و واهمه از کسان
proslavery طرفداری از برده فروشی
unprejudiced بدون تبعیض یا طرفداری
royalism طرفداری از رژیم سلطنتی
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
with out any p to بدون هیچ طرفداری ازاو
lar n در روم باستان نام یکی ازخدایان حامی خانه
royalism شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
world federalism طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
feminism عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
prohibitionism طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
p in favour of a person تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
patron saint امام یا شخص مقدس حامی شخص
patron saints امام یا شخص مقدس حامی شخص
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com