Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
the tribes are all up
طغیان کرده اند
Search result with all words
the nile overflows its banks
نیل طغیان کرده کرانه خودرافرامیگیرد
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
flowage
طغیان
uprising
طغیان
uprisings
طغیان
insurrection
طغیان
overflowed
طغیان
flood
طغیان
flooded
طغیان
tornadoes
طغیان
tornado
طغیان
floods
طغیان
food tide
طغیان اب
insurrections
طغیان
overflows
طغیان
overflow
طغیان
rebellions
طغیان
rebellion
طغیان
rages
طغیان
raged
طغیان
rage
طغیان
inundation
طغیان اب
outbreak
طغیان
freshest
طغیان اب
flooding
طغیان اب
outbursts
طغیان
insurgence
طغیان
freshet
[high water]
طغیان آب
insurgency
طغیان
rebelled
طغیان گر
floodwaters
{pl}
طغیان آب
flood waters
{pl}
طغیان آب
deluge
طغیان آب
rebels
طغیان گر
outburst
طغیان
rebelling
طغیان گر
high water
طغیان اب
outbreaks
طغیان
intumescence
طغیان
tornados
طغیان
fresh-
طغیان اب
outflow
طغیان
fresh
طغیان اب
rebel
طغیان گر
outflows
طغیان
spate
طغیان رود
mutation
تحول طغیان
resurgent
طغیان کننده
overflows
طغیان کردن
overflowed
طغیان کردن
the rage of the wind
طغیان باد
raging
طغیان کننده
torna do
طغیان وفور
arising
طغیان کردن
arises
طغیان کردن
arise
طغیان کردن
to flow over
طغیان کردن
floods
طغیان کردن
flooded
طغیان کردن
flood
طغیان کردن
revolt
طغیان شورش
revolts
طغیان شورش
overflowing
طغیان کننده
upriser
طغیان کننده
overflow
طغیان کردن
over flow
طغیان ریزش
intumescent
طغیان کننده
mutations
تحول طغیان
flood discharge
بده طغیان
inundant
طغیان کننده
resurgence
طغیان مجدد
overflown
طغیان سیل
maximum flood
طغیان بیشینه
inundatory
طغیان کننده
muitiny
فتنه طغیان کردن
groundswell
طغیان شدید دریا
flood stage
تراز بحرانی طغیان
revolt
شورش کردن طغیان
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
revolts
شورش کردن طغیان
cotidal
دارای هم زمانی در طغیان اب
uprise
طغیان کردن ببالارفتن
maximum flood discharge
بده بیشینه طغیان
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
revolts
یاغی گری حالت طغیان
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
revolt
یاغی گری حالت طغیان
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
tidal river
رودخانهای که اب دریادرنزدیکی دهانه ان طغیان میکند
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to fly off
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
unconscious
غش کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
bouffant
پف کرده
bloat
پف کرده
beastby
کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
puff pastry
پف کرده
unconsciously
غش کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
puffed
<adj.>
پف کرده
soufflTs
پف کرده
infusions
دم کرده
infusion
دم کرده
gelid
یخ کرده
souffle
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
souffles
پف کرده
rooted
ریشه کرده
clarified
صاف کرده
grown
رشد کرده
swollen
ورم کرده
in flower
شکوفه کرده
begotten
تولید کرده
sawn
اره کرده
tinned
قوطی کرده
educated
تحصیل کرده
it is very easily done
کرده میشود
pulled
خشک کرده
wedded
ازدواج کرده
risen
طلوع کرده
mistaken
اشتباه کرده
beheld
مشاهده کرده
intumescent
باد کرده
intumescent
اماس کرده
iced
خنک کرده
purified
پاک کرده
fled
فرار کرده
swollen
اماس کرده
restrained
لگام کرده
strained
صاف کرده
fretty
اماس کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
they have done their work
را کرده اند
tumid
<adj.>
ورم کرده
deep rooted
ریشه کرده
enrooted
ریشه کرده
overage
کم رشد کرده
testate
وصیت کرده
distent
ورم کرده
smoothfaced
صاف کرده
self taught
تحصیل کرده
fecit
درست کرده
farthingale
دامن پف کرده
farcie
دلمه کرده
nodular
ورم کرده
tumid
اماس کرده
inwrought
از تو کار کرده
iced ppa
خنک کرده
let it be done
کرده شود
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
airless
گرفته یا دم کرده
warm infusion
چیز دم کرده
ventricular
باد کرده
baggily
بطورباد کرده
ghi
کره اب کرده
bendon
نیت کرده
billowy
باد کرده
blubbery
ورم کرده
ghee
کره اب کرده
fubsy
قوز کرده
farci
دلمه کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
inveterate
ریشه کرده
bunged up
باد کرده
began
شروع کرده
indrawn
جذب کرده
grown-ups
رشد کرده
grown-up
رشد کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
painted
رنگ کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
blown
ورم کرده
decorated
زینت کرده
knotted
ازدحام کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
fucate
رنگ کرده
fried
سرخ کرده
tumescent
ورم کرده
full grown
رشدکامل کرده
full-grown
رشدکامل کرده
carpeted
فرش کرده
sweated
عرق کرده
deep-rooted
ریشه کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com