English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
Search result with all words
speech بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speeches بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
Other Matches
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
in such a way <adv.> [به] طوری
... in such a way as to ... طوری ... که ...
... in such a way that ... طوری ... که ...
It is all right . It is o. k. طوری نیست
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
render گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
rendered گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
renders گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to be dressed to kill طوری لباس پوشیدن برای دلبری
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
seal بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
Its a case of dog eat dog. وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
I dont feel well. I feel under the weather. حالش طوری نیست که بتواند کار کند
seals بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
references فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reference فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reprogram تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد
gridlock راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fills پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
mouths صحبت
mouthing صحبت
talk صحبت
talks صحبت
talked صحبت
mouth صحبت
mouthed صحبت
parle صحبت
colloquies صحبت
conversing صحبت
converses صحبت
confabulation صحبت
converse صحبت
collocutor هم صحبت
chitchat صحبت
colloquy صحبت
conversed صحبت
bypasses روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassed روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypass روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
left handed mouse تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
sniffled صحبت تودماغی
sniffling صحبت تودماغی
sniffle صحبت تودماغی
talk up <idiom> صحبت درمورد
sniffles صحبت تودماغی
nattering صحبت دوستانه
shoptald صحبت بازاری
asides صحبت تنها
aside صحبت تنها
speech صحبت نطق
well-spoken خوش صحبت
well spoken خوش صحبت
natter صحبت دوستانه
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
nattered صحبت دوستانه
duologue صحبت دونفری
speeches صحبت نطق
natters صحبت دوستانه
pillow talk صحبت خودمانی
telephone frequency فرکانس صحبت
articulating ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
conversationalists خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
talks صحبت کردن
talked صحبت کردن
private talk صحبت خصوصی
talk صحبت کردن
chit chat صحبت کوتاه
chit-chat صحبت کوتاه
my inter locvtor طرف صحبت من
to talk [to] صحبت کردن [با]
chatty خوش صحبت
conversationist خوش صحبت
articulate ماهر در صحبت
dialogues گفتگو صحبت
dialogue گفتگو صحبت
cross talk تداخل صحبت
coze صحبت خودمانی
conversable خوش صحبت
confabulate صحبت کردن
chitchat صحبت کوتاه
interleaving تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
format مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
formats مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
tandems دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
tandem دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
tabbing تنظیم یک ستون از اعداد به طوری که نقاط دهدهی عمودی قرار گرفته اند
right ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
righted ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
scalable font روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند
lap ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
righting ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
lapped ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
whispery اهسته صحبت کننده
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
to switch on طرف صحبت کردن
dialog صحبت با شخص دیگر
geste کار نمایان هم صحبت
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
gest کار نمایان هم صحبت
blather صحبت بی معنی واحمقانه
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
interlocutors طرف صحبت هم سخن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
interlocutor طرف صحبت هم سخن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
sniffle تودماغی صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
dialogues صحبت با شخص دیگر
dialogue صحبت با شخص دیگر
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
justifying تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
postfix عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
justifies تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
specific code کد برنامه که طوری نوشته شده است که فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند
decimals تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
justify تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com