English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
condition عارضه شرطی کردن
Other Matches
conditioning شرطی کردن شرطی سازی
avoidance conditioning شرطی کردن اجتنابی
reconditioning شرطی کردن مجدد
preconditioning پیش شرطی کردن
trace conditioning شرطی کردن ردی
backward conditioning شرطی کردن وارونه
phenomenon عارضه
accidents عارضه
accident عارضه
eyelid conditioning شرطی کردن پلک چشم
man made feature عارضه مصنوعی
tax incidence عارضه مالیات
accidents عارضه صرفی
difficult terrain زمین دو عارضه
non essential عارضی عارضه
accident عارضه صرفی
featuring عوارض زمین عارضه
features عوارض زمین عارضه
featured عوارض زمین عارضه
feature عوارض زمین عارضه
apodosis مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
eventual شرطی
provisory شرطی
protatic شرطی
provisional شرطی
conditioned شرطی
conditional شرطی
phenomen اصالت عرض اصالت عارضه
conditioned response واکنش شرطی
conditioned reflex بازتاب شرطی
the subjunctive mood وجه شرطی
subjunctive وجه شرطی
conditioned inhibition بازداری شرطی
conditionality صورت شرطی
provisional شرطی مشروط
conditional statement حکم شرطی
provisos جمله شرطی
conditional jump جهش شرطی
conditional instruction دستورالعمل شرطی
conditional statement دستور شرطی
conditional transfer انتقال شرطی
proviso جمله شرطی
condeitional branch انشعاب شرطی
conditioning شرطی شدن
conditional operator عملگر شرطی
conditional branch انشعاب شرطی
case branch انشعاب شرطی
conditioned stimulus محرک شرطی
conditioned response پاسخ شرطی
unconditioned غیر شرطی
soft hyphen خط تیره شرطی
conditioned suppression منع شرطی
on no condition به هیچ شرطی
unconditioning شرطی زدایی
conditonal branching انشعاب شرطی
unconditioned stimulus محرک غیر شرطی
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
ucs محرک غیر شرطی
delayed conditioning شرطی سازی درنگیده
unconditioned response پاسخ غیر شرطی
pavlovian conditioning شرطی شدن پاولفی
type r conditioning شرطی شدن نوع ار
type s conditioning شرطی شدن نوع اس
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
instrumental conditioning شرطی شدن وسیلهای
conditional breakpoint نقطه انفصال شرطی
modal auxiliary فعل معین شرطی
unconditioned reflex بازتاب غیر شرطی
unconditioned inhibition بازداری غیر شرطی
classical conditioning شرطی سازی کلاسیک
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
vicarious conditioning شرطی شدن جانشینی
conditioned emotional response پاسخ هیجانی شرطی
cer پاسخ هیجانی شرطی
differential conditioning شرطی سازی افتراقی
unconditional jump جهش غیر شرطی
conditionability قابلیت شرطی شدن
ucr پاسخ غیر شرطی
conditioned escape response پاسخ گریز شرطی
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
unconditional غیر شرطی بی شرط
counterconditioning شرطی سازی تقابلی
conditioned avoidance response پاسخ اجتنابی شرطی
subjunctive وابسته بوجه شرطی
operant conditioning شرطی شدن عامل
operant conditioning شرطی شدن کنش گر
provisorily بطور شرطی یا موقت
eventual موکول بانجام شرطی
To win (lose ) a bet . شرطی رابردن (باختن )
vicarious conditioning شرطی شدن مشاهدهای
higher order conditioning شرطی سازی سطح بالا
policies سند معلق به انجام شرطی
policy سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
She will only date you if you ... او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
unconditional آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
iterative process فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
deferred dividened سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
estate in fee مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zero پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeroes پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
nep پرز [تل] [گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
jump instruction دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decisions دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
material implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
implies شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com