Total search result: 210 (32 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
devest |
عاری کردن |
|
|
Search result with all words |
|
dismantle |
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن |
dismantled |
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن |
dismantles |
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن |
dismantling |
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن |
divest |
محروم کردن عاری کردن |
divested |
محروم کردن عاری کردن |
divesting |
محروم کردن عاری کردن |
divests |
محروم کردن عاری کردن |
disbranch |
عاری ازشاخه کردن |
Other Matches |
|
barer |
عاری |
naked of |
عاری از |
barren <adj.> |
عاری |
fogless |
عاری از مه |
naked <adj.> |
عاری |
devoid |
عاری |
barest |
عاری |
baring |
عاری |
bare of |
عاری از |
bares |
عاری |
bankrupt of |
عاری از |
bared |
عاری |
bare |
عاری |
void |
عاری |
unbiased |
عاری ازتعصب |
heartless |
عاری ازاحساسات |
blate |
عاری ازاحساسات |
airless |
عاری از هوا |
void |
بلاتصدی عاری از |
denuded |
عاری ساختن |
ungraceful |
عاری از متانت |
truistic |
عاری از لطف |
truthless |
عاری از حقیقت |
denude |
عاری ساختن |
unconscious |
عاری ازهوش |
unconsciously |
عاری ازهوش |
fancy free |
عاری از خیال |
fanciless |
عاری ازتصور |
sketchier |
عاری ازجزئیات |
sketchiest |
عاری ازجزئیات |
sketchily |
عاری ازجزئیات |
sketchy |
عاری ازجزئیات |
fanciless |
عاری ازوهم |
unblushing |
عاری از شرم |
riteless |
عاری از تشریفات |
unexpressive |
عاری ازمعنی |
lifeless |
عاری از زندگی |
denuding |
عاری ساختن |
emotionless |
عاری از احساسات |
irresponsible |
عاری از حس مسئولیت |
denudes |
عاری ساختن |
freedom from defect |
عاری بودن ازعیب |
unmistakable |
عاری از سوء تفاهم |
resistless |
عاری از نیروی مقاومت |
uninspired |
عاری از تازگی و لطف |
prosaically |
بطور عاری ازلطافت |
visionless |
عاری از تطور والهام |
unbias |
بیغرض عاری ازتعصب |
prosily |
بطور عاری از لطافت |
dreamless |
عاری از خواب دیدن |
platitudinarian |
عاری از لطف ومزه |
selfless |
عاری از نفس پرستی |
useless |
عاری از فایده باطله |
fancy free |
بی علاقه عاری از عشق |
poker face |
دارای قیافهی عاری از بیان |
vacuity |
تهی گری عاری بودن |
abstracts |
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی |
prosish |
کسل کننده عاری از لطافت |
abstracting |
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی |
abstract |
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی |
sexless |
عاری از جذبه یا میل جنسی |
of no scruples |
عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان |
hardball |
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت |
abio |
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
modulate |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |