Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
acid function
عامل اسیدی
Other Matches
acid radical
ریشه با بنیان اسیدی رادیکال اسیدی
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
monacid
یک اسیدی
monoacid
یک اسیدی
acidic
اسیدی
acidulous
اسیدی
acidulate
اسیدی کردن
acid hydrolysis
آبکافت اسیدی
acid ionization
یونش اسیدی
acidified
اسیدی شده
acid ketone
کتون اسیدی
acidic group
گروه اسیدی
acid group
گروه اسیدی
acid blue
ابی اسیدی
acid gases
گازهای اسیدی
acidulation
اسیدی کردن
acid hydrogen
هیدروژن اسیدی
acid fume
دود اسیدی
acid solvent
حلال اسیدی
acid lining
لایه اسیدی
acid number
عدد اسیدی
acid value
عدد اسیدی
acidification
اسیدی کردن
acidifiable
اسیدی شدنی
acidulating agent
اسیدی کننده
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
acidify
اسیدی کردن
acid soil
خاک اسیدی
acidifier
اسیدی کننده
acid salt
نمک اسیدی
acidion
یون اسیدی
acid reaction
واکنش اسیدی
acidulant
اسیدی کننده
acid proof
ثبات اسیدی
acid process
فرایند اسیدی
acid phosphatase
فسفاتاز اسیدی
acid oxide
اکسید اسیدی
acidic value
عدد اسیدی
acid forming element
عنصر اسیدی
acid extraction
استخراج اسیدی
acid dye
رنگینه اسیدی
acid rain
باران اسیدی
acidity
قدرت اسیدی
bogs
مانداب اسیدی
acid cooler
مبرد اسیدی
acid decomposition
تجزیه اسیدی
bog
مانداب اسیدی
acid clay
خاک رس اسیدی
acid catalyst
کاتالیزور اسیدی
acidity coefficient
ضریب قدرت اسیدی
acid base balance
توان اسیدی- بازی
acid base behavior
خاصیت اسیدی- بازی
acid base catalysis
خاصیت اسیدی- بازی
acid cure
پخت در محیط اسیدی
acid alizarin black
سیاه الیزارین اسیدی
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
acidulating agent
ماده اسیدی کننده
edulcoration
دفع موادنمکی یا اسیدی
acidity of wastewater
درجه اسیدی فاضلاب
acidic resins
رزین های اسیدی
acid depolarization
قطبش زدایی اسیدی
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
oxygen ration
ضریب قدرت اسیدی
brown air city
شهر با مه دود اسیدی
acidic
اسید دار اسیدی
polyacid base
باز چند اسیدی
acidifier
ماده اسیدی کننده
polyacidic base
باز چند اسیدی
acetify
اسیدی شدن
[شیمی]
acicity of wastewater
درجه اسیدی فاضلاب
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
persalt
نمک دارای خاصیت اسیدی
acid alizarian blue black
ابی سیر الیزارین اسیدی
to acidify something
چیزی را اسیدی کردن
[شیمی]
aceko black
نوعی رنگ سیاه اسیدی
acid alkylation
الکیل دار کردن در محیط اسیدی
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
palmitic
اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
operating
عامل
doer
عامل
acting
عامل
attorney
عامل
devices
عامل
attorneys
عامل
device
عامل
assignee
عامل
agent representative
عامل
doers
عامل
agents
عامل
propellant
عامل
propellants
عامل
procurator
عامل
procurators
عامل
action
عامل
actions
عامل
element
عامل
elements
عامل
principals
عامل
principal
عامل
parameter
عامل
agent
عامل
parameters
عامل
agencies
عامل
propellent
عامل
active
عامل
agency
عامل
operant
عامل
functionery
عامل
factor
عامل
factors
عامل
operative
عامل
operators
عامل
coagent
هم عامل
operator
عامل
v factor
عامل وی
operatives
عامل
parasiticide
عامل طفیلی کش
absorbing agent
عامل جذب
precipitant
عامل رسوب
oxidizing agent
عامل اکسنده
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
operating system/
سیستم عامل دو
interleave factor
عامل جاگذاری
lacrimatory factor
عامل اشک زا
limiting factor
عامل محدودکننده
masking agent
عامل پوشاننده
reactor
عامل واکنش
reactors
عامل واکنش
potential
<adj.>
عامل بالقوه
aborticide
عامل سقط
operating agency
شعبه عامل
operating handle
دستگیره عامل
accountable disbursing officer
افسر عامل
unique factor
عامل یگانه
structure factor
عامل ساختار
sense organ
عامل احساس
pull device
عامل کششی
reducer
عامل کم کننده
releasing agent
عامل رهاکننده
safety factor
عامل تامین
sealant
عامل درزگیر
reducing agent
عامل کاهنده
working fluid
سیال عامل
precipitating factor
عامل اشکارساز
self execuiting
عامل فی نفسه
psychochemical agent
عامل عصبی
press
عامل موثر
be-all and end-all
عامل عمده
blister agent
عامل تاول زا
active defense
پدافند عامل
acting company
شرکت عامل
combination influence
عامل ترکیبی
common factor
عامل مشترک
cyanogen agent
عامل سیانید
demasking agent
عامل عریانساز
depressant
عامل پریشانی
developer agent
عامل فهور
disbursing officer
افسر عامل
chemical agent
عامل شیمیایی
active defense
دفاع عامل
active element
عنصر عامل
bleaching agent
عامل رنگبر
biological agent
عامل زیستی
biological agent
عامل میکربی
blowing agent
عامل پف کننده
anticrop agent
عامل ضد غلات
air entraining agent
عامل هوادهنده
characteristic action
عامل مشخصه
adhesion agent
عامل چسبندگی
addition agent
عامل افزودنی
active material
مواد عامل
dispersing agent
عامل پاشنده
distilled mustard
عامل خردلی
foaming agent
عامل کف زای
fusing agent
عامل ذوب
galactogogue
عامل شیرزایاشیرافزا
general factor
عامل عمومی
growth factor
عامل رشد
human factor
عامل انسانی
hypo
عامل محرک
idle characters
کاراکترهای عامل
igniting agent
عامل احتراق
impelent
عامل محرک
fixing agent
عامل تثبیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com