English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
preventive عامل جلوگیری
Search result with all words
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
Other Matches
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prevention جلوگیری
countercheck جلوگیری
debarment جلوگیری
arrests سد جلوگیری
premunition جلوگیری
restraint جلوگیری
restraints جلوگیری
obstructions جلوگیری
suppression جلوگیری
contraception جلوگیری
arrested سد جلوگیری
stoppage جلوگیری
stoppages جلوگیری
interdiction جلوگیری
interception جلوگیری
forbiddance جلوگیری
arrest سد جلوگیری
obstruction جلوگیری
bridle جلوگیری کردن از
interdict جلوگیری ممنوعیت
inhibit جلوگیری کردن
letted منع جلوگیری
hold جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
irrepressible جلوگیری نکردنی
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
birth control جلوگیری از ابستنی
preventable قابل جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
checks جلوگیری کردن از
checked جلوگیری کردن از
check جلوگیری کردن از
pull up جلوگیری کردن
quenchless غیرقابل جلوگیری
repessive جلوگیری کننده
arrest جلوگیری کردن
arrest جلوگیری از سقوط
preventability قابلیت جلوگیری
preclusive جلوگیری کننده
premune ناشی از جلوگیری
arrests جلوگیری از سقوط
arrests جلوگیری کردن
quenchable قابل جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
arrested جلوگیری از سقوط
preventing جلوگیری کردن از
arrested جلوگیری کردن
abatement فروکش جلوگیری
prevent جلوگیری کردن
accident prevention جلوگیری از سانحه
preventive جلوگیری کننده
block age جلوگیری انسداد
restrains جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
hinders جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
preservatives ماده جلوگیری
preservative ماده جلوگیری
repressed جلوگیری شده
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
prevents جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
erosion control جلوگیری از فرسایش
hold in جلوگیری کردن
inhibiter جلوگیری کننده
inhibitive وابسته به جلوگیری
inhibitor جلوگیری کننده
interceptive جلوگیری کننده
bridling جلوگیری کردن از
bridles جلوگیری کردن از
hinder جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
checkless غیرقابل جلوگیری
keeps جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
controlment اختیارداری جلوگیری
rebuffs جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
bridled جلوگیری کردن از
preservation محافظت جلوگیری
suppressor جلوگیری کننده
suppressive جلوگیری کننده
stop جلوگیری منع
stopped جلوگیری منع
contraception جلوگیری از ابستنی
stopping جلوگیری منع
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
stops جلوگیری منع
to keep back جلوگیری کردن از
to provide against جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
curbing جلوگیری لبه پیاده رو
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
curbs جلوگیری لبه پیاده رو
controls بازرسی نظارت جلوگیری
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
curb جلوگیری لبه پیاده رو
curbed جلوگیری لبه پیاده رو
control بازرسی نظارت جلوگیری
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
fire control جلوگیری از اتش سوزی
stopper توپی جلوگیری کننده
stoppers توپی جلوگیری کننده
without restraint ازادانه بدون جلوگیری
out of hand غیر قابل جلوگیری
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
incontrollable غیر قابل جلوگیری
prohibitive گران جلوگیری کننده
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contraceptives وسیله جلوگیری از ابستنی
contraceptive وسیله جلوگیری از ابستنی
in order to prevent برای جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
preservative جلوگیری کننده از فساد
preservatives جلوگیری کننده از فساد
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
snubs جلوگیری سرزنش کردن
prohibitively بطور جلوگیری کننده
prohibitory گران جلوگیری کننده
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
hindering جلوگیری از ضربه زدن حریف
buffer zone منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
hinder جلوگیری از ضربه زدن حریف
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
echo suppression جلوگیری یا تضعیف انعکاس صوت
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
hindered جلوگیری از ضربه زدن حریف
antiskid treatment عمل جلوگیری ازسر خوردن
gateage دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
hinders جلوگیری از ضربه زدن حریف
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
shrinkage prevention وسیله جلوگیری از جمع شدگی
rib to prevent seepage پشت بند جلوگیری از تراوش
lacquer preservative لاک جلوگیری کننده از فساد
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
safety regulations ایین نامه جلوگیری از خطر
prevention of discrimination sub commiss کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
lock عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
dyke دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
dykes دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
to look out for squalls جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to avoid distortion of the results [produced] by ... برای جلوگیری از اعوجاج نتایج توسط ...
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
autos تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
locks عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
dikes دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com