Dictiornary-Farsi | عامل فی نفسه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
self execuiting	عامل فی نفسه


Other Matches

intrinsically	فی نفسه
per se	فی نفسه
in itself	فی نفسه
self evidence	وضوح فی نفسه
playing the board	بازی فی نفسه
self action	عمل فی نفسه
self explanatory	بدیهی واضح فی نفسه
self-explanatory	بدیهی واضح فی نفسه
self rewarding	دارای اجرفی نفسه
self explaining	بدیهی واضح فی نفسه
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
factors	عامل
propellent	عامل
factor	عامل
parameter	عامل
operator	عامل
operators	عامل
operant	عامل
principals	عامل
principal	عامل
functionery	عامل
elements	عامل
element	عامل
actions	عامل
action	عامل
procurators	عامل
procurator	عامل
doers	عامل
parameters	عامل
agent	عامل
agents	عامل
operative	عامل
operatives	عامل
doer	عامل
attorneys	عامل
device	عامل
operating	عامل
acting	عامل
active	عامل
assignee	عامل
v factor	عامل وی
devices	عامل
agent representative	عامل
coagent	هم عامل
attorney	عامل
agency	عامل
agencies	عامل
propellant	عامل
propellants	عامل
factoring	عامل یابی
leaven	عامل کارگر
OS	سیستم عامل
factorization	عامل بندی
factoring agent	عامل تنزیل
air entraining agent	عامل هوادهنده
adhesion agent	عامل چسبندگی
addition agent	عامل افزودنی
cyanogen agent	عامل سیانید
firing device	عامل منفجرکننده
fixing agent	عامل تثبیت
operating systems	سیستم عامل
bleaching agent	عامل رنگبر
operating system	سیستم عامل
blister agent	عامل تاول زا
blowing agent	عامل پف کننده
characteristic action	عامل مشخصه
fusing agent	عامل ذوب
anticrop agent	عامل ضد غلات
chemical agent	عامل شیمیایی
galactogogue	عامل شیرزایاشیرافزا
foaming agent	عامل کف زای
leavening	عامل کارگر
preventive	عامل جلوگیری
factor of safety	عامل اطمینان
biological agent	عامل زیستی
prime movers	عامل محرک کل
prime mover	عامل محرک کل
demasking agent	عامل عریانساز
depressant	عامل پریشانی
developer agent	عامل فهور
disbursing officer	افسر عامل
dispersing agent	عامل پاشنده
distilled mustard	عامل خردلی
distractor	عامل حواسپرتی
dual agent	عامل دو جانبه
executive agent	عامل اجرایی
extrinsic factor	عامل خارجی
factor of production	عامل تولید
agents	عامل اطلاعاتی
reactor	عامل واکنش
agents	واسطه عامل
active material	مواد عامل
active element	عنصر عامل
agent	واسطه عامل
active defense	دفاع عامل
agent	عامل اطلاعاتی
active defense	پدافند عامل
combination influence	عامل ترکیبی
acting company	شرکت عامل
common factor	عامل مشترک
acid function	عامل اسیدی
accountable disbursing officer	افسر عامل
absorbing agent	عامل جذب
aborticide	عامل سقط
biological agent	عامل میکربی
reactors	عامل واکنش
factor of safety	عامل تامین
be-all and end-all	عامل عمده
precipitant	عامل رسوب
potential	عامل بالقوه
parasiticide	عامل طفیلی کش
oxidizing agent	عامل اکسنده
oxidizing agent	عامل اکسیداسیون
operating system/	سیستم عامل دو
potential	عامل بالفعل
structure factor	عامل ساختار
operating handle	دستگیره عامل
pesticide	عامل ضد طاعون
pesticides	عامل ضد طاعون
operating agency	شعبه عامل
passive	غیر عامل
noise	عامل مخل
precipitating factor	عامل اشکارساز
executives	مدیر عامل
safety factor	عامل تامین
working fluid	سیال عامل
executive	مدیر عامل
effective	عامل موثر
sense organ	عامل احساس
releasing agent	عامل رهاکننده
reducing agent	عامل کاهنده
reducer	عامل کم کننده
pull device	عامل کششی
passives	غیر عامل
psychochemical agent	عامل عصبی
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
noises	عامل مخل
igniting agent	عامل احتراق
idle characters	کاراکترهای عامل
hypo	عامل محرک
presses	عامل موثر
human factor	عامل انسانی
press	عامل موثر
leavens	عامل کارگر
growth factor	عامل رشد
mouthpiece	سخنگو عامل
mouthpieces	سخنگو عامل
managing directors	مدیر عامل
general factor	عامل عمومی
managing director	مدیر عامل
impelent	عامل محرک
sealant	عامل درزگیر
unique factor	عامل یگانه
limiting factor	عامل محدودکننده
potential <adj.>	عامل بالقوه
masking agent	عامل پوشاننده
lacrimatory factor	عامل اشک زا
coefficient	عامل مشترک
absorbent	عامل جذب
insurance agent	عامل بیمه
coefficients	عامل مشترک
interleave factor	عامل جاگذاری
vesicant agent	عامل شیمیایی تاول زا
counter agent	عامل خنثی کننده
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
complexing agent	عامل کمپلکس کننده
vomiting agent	عامل تهوع اور
complexing agent	عامل کمپلکس دهنده
understrapper	عامل پایین درجه
cooling agent	عامل سرد کننده
wetting agent	عامل خیس کننده
working lead fluid	سیال متحرک یا عامل
inst	وسیله یا عامل کار
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
chelating agent	عامل کی لیت ساز
choking agent	عامل خفه کننده
chromophore	عامل رنگی ملکول
to turn the scales	عامل شاخص بودن
to be the clincher	عامل شاخص بودن
chlorinating agent	عامل کلردار کننده
chief executive officer [CEO] [American E]	مدیر عامل [شرکت]
president of the board [ American E]	مدیر عامل [شرکت]
chairman of the board [of directors/managers]	مدیر عامل [شرکت]
combination influence	مکانیسم عامل مرکب
a key actor in a process	عامل اصلی در روندی
command processor	سیستم عامل فرمانی