Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
Other Matches
toincrease any one's salary
برحقوق کسی افزودن
communization
متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
earnings
عایدی
yield
عایدی
mean
عایدی
meaner
عایدی
meanest
عایدی
returned
عایدی
returning
عایدی
returns
عایدی
yielded
عایدی
yields
عایدی
income
عایدی
return
عایدی
revenue
عایدی
comings in
عایدی
making
عایدی
earning
عایدی
yield tax
مالیات بر عایدی
turn over
عایدی فعالیت
profits
عایدی داشتن
profited
عایدی داشتن
perquisite
عایدی اکتسابی
perquisites
عایدی اکتسابی
profit
عایدی داشتن
interest profit
عایدی حاصل از بهره
bonanzas
منبع عایدی مهم
bonanza
منبع عایدی مهم
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
extra-
اضافه
additions
اضافه
extra
اضافه
spared
اضافه
excess
اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
extras
اضافه
addition
اضافه
excesses
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
special
<adj.>
اضافه
spare
اضافه
increased
اضافه
plussage
اضافه
plusage
اضافه
surpluses
اضافه
surplus
اضافه
increases
اضافه
overplus
اضافه
increase
اضافه
increscent
اضافه
in a. to
به اضافه
augmentation
اضافه
excesses
اضافه مازاد
overcharged
اضافه هزینه
overcharge
اضافه هزینه
surtax
اضافه مالیات
budget surplus
اضافه بودجه
excess luggage
اضافه بار
excess price
اضافه قیمت
exeed
اضافه شدن از
per
حروف اضافه
overcharges
اضافه هزینه
overcharging
اضافه هزینه
genitive
حالت اضافه
margin product
اضافه محصول
over load
اضافه بار
added to that
اضافه بران
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
prepositions
حرف اضافه
excess
اضافه مازاد
preposition
حرف اضافه
added
اضافه شده
service charge
اضافه کار
imburse
اضافه کردن
overpotential
اضافه ولتاژ
overloads
اضافه فرفیت
affixed
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
overloads
اضافه بار
affixing
اضافه نمودن
overload
اضافه بار
overload
اضافه فرفیت
overloaded
اضافه بار
affix
اضافه نمودن
possessives
حالت اضافه
possessive
حالت اضافه
add
اضافه کردن
overproduction
اضافه تولید
overtimer
اضافه کار کن
adding
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
gen
حالت اضافه
overvoltage
اضافه ولتاژ
superimposable
اضافه شدنی
superimposable
قابل اضافه
eke
اضافه کردن بر
salary increase
اضافه حقوق
overloaded
اضافه فرفیت
overshoot
اضافه جهش
overtime
اضافه کاری
overtime
اضافه کار
additionally
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
besides
<adv.>
اضافه بر این
accessing
الحاق اضافه
accesses
الحاق اضافه
accessed
الحاق اضافه
access
الحاق اضافه
forby
<adv.>
اضافه بر این
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
overdraft
اضافه برداشت
surcharges
اضافه بار
surcharges
اضافه بها
surcharge
اضافه بار
surcharge
اضافه بها
step up
اضافه کردن
overdrafts
اضافه برداشت
on to
<adv.>
اضافه بر این
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
in addition
<adv.>
اضافه بر این
moreover
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
over and above
<adv.>
اضافه بر این
what is more
<adv.>
اضافه بر این
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
widening
اضافه پهنا
overshooting
اضافه جهش
overshoots
اضافه جهش
add
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
overloading
اضافه بارگذاری
premiums
اضافه ارزش
overloading
اضافه بار
append
اضافه کردن
premium
اضافه ارزش
overloading
اضافه فرفیت
overpopulation
اضافه جمعیت
overloading
بارگذاری اضافه
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
capital gains
اضافه ارزش سرمایه
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
effusion
اضافه جریان بزور
play down
بازی در وقت اضافه
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
overload principle
اصل اضافه باری
overdraw
اضافه برداشت کردن
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
over time pay
پول اضافه کار
over time pay
مزد اضافه کاری
effusions
اضافه جریان بزور
overload circuit switch
فیوز اضافه بار
gerund
اسمی که از اضافه کردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
repositional
مانند حرف اضافه
prepositionally
بطور حرف اضافه
additional bed
[accommodation of persons]
تخت خواب اضافه
extra bed
تخت خواب اضافه
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
add in memory
اضافه کردن به حافظه
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
leap day
روز اضافه در سال کبیسه
net worth tax
مالیات بر اضافه ارزش دارائی
producer surplus
اضافه ارزش تولید کننده
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
unjustified
که با کامپیوتر اضافه شده است
overshoot
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
overshooting
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
repositional
با حروف اضافه اغاز شده
inseparable preposition
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
forfeiture of premiums
ضرر اضافه ارزش سهام
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
accession
شیی ء اضافه یا الحاق شده
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
overhead personnel
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
overtime pay
مزد یا حقوق اضافه کاری
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com