English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
Other Matches
pejorative تنزل دهنده
depreciative تنزل دهنده
depreciator تنزل دهنده
exchange depareciation تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
to invert a phrase عبارتی را پس و پیش کردن عبارتی را قلب کردن
or rather <conj.> و یا به عبارتی
phrasal عبارتی
and accordingly <conj.> و یا به عبارتی
and ... respectively <conj.> و یا به عبارتی
phrase structure با ساخت عبارتی
A passage frome the book of gulistan. عبارتی از کتاب گلستان
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
it is a passage from gulistan فقره یا عبارتی از گلستان است
declarative statement عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
declarations عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
an idiomatic experssion عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
declaration عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
versions کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
version کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
phraseograph عبارتی که نشانی برای ان درست شده است
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
attestation clause عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
break clause عبارتی درقرارداد که در ان نحوه نقض قرارداد شرح داده شده است
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statements عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
commanded کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commands کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
degression تنزل
depreciation تنزل
contractions تنزل
degradation تنزل
set back تنزل
contraction تنزل
decreased تنزل
reductions تنزل
decreases تنزل
decadency تنزل
decadence تنزل
decrease تنزل
reduction تنزل
abated تنزل
abate تنزل
abates تنزل
declining تنزل
regression تنزل
step backwards تنزل
regress تنزل
declined تنزل
decline تنزل
declines تنزل
fall تنزل
abating تنزل
devaluation تنزل نرخ
to come down with a run تنزل کردن
retrograde تنزل کننده
decaying خرابی تنزل
to go backward تنزل کردن
active تنزل بردار
depressions تنزل افسردگی
depression تنزل ناصافی
depression تنزل افسردگی
depressions تنزل ناصافی
reduce تنزل دادن
graceful degradation تنزل مطبوع
reduces تنزل دادن
decay خرابی تنزل
reducing تنزل دادن
decayed خرابی تنزل
decays خرابی تنزل
deflation تنزل قیمت
degrade تنزل دادن
degradation تنزل رتبه
magnetic declination تنزل مغناطیسی
magnetic decay تنزل مغناطیسی
mark down تنزل قیمت
fall off <idiom> تنزل کردن
cut rate تنزل قیمت
degrades تنزل دادن
degrades تنزل کردن
degrade تنزل کردن
degradation تنزل درجه
lowering تنزل دادن
forfeiture تنزل ارزش
lower تنزل دادن
fall تنزل کرد ن
lowered تنزل دادن
lowers تنزل دادن
fall تنزل کردن
demotion تنزل رتبه
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
demoted تنزل رتبه دادن
declined تنزل کردن کاستن
demote تنزل رتبه دادن
devalued تنزل قیمت دادن
currency depreciation تنزل ارزش پول
to sink in the scale در مقام تنزل کردن
fluctuation ترقی و تنزل نوسان
demotes تنزل رتبه دادن
decline تنزل کردن کاستن
roll back عمل تنزل دادن
demoting تنزل رتبه دادن
comedown تنزل رتبه ومقام
devaluing تنزل قیمت دادن
devalues تنزل قیمت دادن
degrade تنزل رتبه دادن
devaluation تنزل قیمت پول
declines تنزل کردن کاستن
declining تنزل کردن کاستن
fluctuable مستعد ترقی و تنزل
declining industry صنعت درحال تنزل
devaluate تنزل قیمت دادن
declining economy اقتصاددر حال تنزل
demonetize تنزل پیدا کردن
degrades تنزل رتبه دادن
devalue تنزل قیمت دادن
decay فاسد شدن تنزل کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
playdown تنزل دادن کوچک کردن
to be reduced to the ranks بپایه سربازی تنزل یافتن
undulation صعودو نزول ترقی و تنزل
To decrease. To lower. پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
precatory words عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
declassified تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
searches 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
remarks عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
search 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
remarked عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remark عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
searched 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
rem عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
sans recours عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
demonetization تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
regressive tax مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
put in more عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
sagged یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sags یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
joggers هل دهنده
jogger هل دهنده
pushers هل دهنده
donar دهنده
pusher هل دهنده
transferor دهنده
shover هل دهنده
trimestr رخ دهنده
irriguous اب دهنده
donors دهنده
donor دهنده
giver دهنده
adapter وفق دهنده
accomplisher انجام دهنده
drawers برات دهنده
achiever انجام دهنده
adapter تطبیق دهنده
erosive سایش دهنده
erosive فرسایش دهنده
evangelic مژده دهنده
extenuative تخفیف دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com