Dictiornary-Farsi | عبور یکسره | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
through traffic	عبور یکسره


Other Matches

exactly	یکسره
nonstop	یکسره
across the board	یکسره
indiscriminate	یکسره
non-stop	یکسره
through shipment	حمل یکسره
clear felling	برش یکسره
burn the candle at both ends <idiom>	یکسره کارمیکند
continuous beam	تیر یکسره
all	داروندار یکسره
clear cutting	برش یکسره
one's service	خدمت یکسره
all-	داروندار یکسره
through transport	حمل یکسره
through carriage	حمل یکسره
continuous deep beam	تیر تیغه یکسره
altogether	از همه جهت یکسره
continuous grading	دانه بندی یکسره
hip and thigh	یکسره تمام عیار
To settle the issue one way or the other.	تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition	عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
traffic post	پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
fording	عبور از اب
right of passage	حق عبور
road haulage	حق عبور
passage of lines	عبور از خط
right of way	حق عبور
transit	عبور
tolls	حق عبور
tolling	حق عبور
toll	حق عبور
transmission	عبور
transmissions	عبور
crossing	عبور
alpha canis majoris	عبور
rights of way	حق عبور
transmittancy	عبور
passages	عبور
transmittance	عبور
passages	حق عبور
transmittal	عبور
passage	عبور
cross-Channel	عبور
passage	حق عبور
faring	هزینه عبور
fleet	عبور سریع
fleets	عبور سریع
traversed	عبور کردن
traverse	عبور کردن
wading crossing	عبور از پایاب
fares	هزینه عبور
crosses	عبور کردن
fared	هزینه عبور
forded	محل عبور
fords	محل عبور
communication	عبور اطلاعات
cruising	عبور کردن
passable	قابل عبور
thoroughfare	راه عبور
thoroughfares	راه عبور
cruise	عبور کردن
cruised	عبور کردن
cruises	عبور کردن
cross	عبور کردن
crosser	عبور کردن
crossest	عبور کردن
fare	هزینه عبور
ford	محل عبور
traverses	عبور کردن
transit time	مدت عبور
oil passage	عبور روغن
transit time	زمان عبور
light passing	عبور نور
laissez passer	پروانه عبور
transit traffic	عبور ترانزیتی
highway user tax	مالیات حق عبور
girdle traverse	عبور کمربندی
overfly	عبور کردن
passavani	سند عبور
tessera	کلمه عبور
shallow fording	عبور از اب کم عمق
traject	عبور گذرگاه
transduction	انقال عبور
transit bill	اجازه عبور
transit bill	پروانه عبور
practicableness	قابلیت عبور
penstock	مجرای عبور اب
fordless	غیرقابل عبور
fordable	قابل عبور
conge	اجازه عبور
transmittance	مقدار عبور
band pass	نوار عبور
transmission grating	شبکه عبور
transoceanic	عبور از اقیانوس
traversable	قابل عبور
transit error	خطای عبور
traversing	عبور کردن
transmission factor	ضریب عبور
fordability	قابلیت عبور
electron transition	عبور الکترون
deep fording	عبور از اب عمیق
current passage	عبور جریان
crossing the line	عبور از خط استوا
crossing the line	عبور از استوا
crossing area	منطقه عبور
counter sign	اسم عبور
trafficability	قابلیت عبور
password	اسم عبور
passes	گذر عبور
trafficking	عبور و مرور
passes	کلمه عبور
passes	اجازه عبور
toll	عوارض عبور
tolling	عوارض عبور
tolls	عوارض عبور
transit	راه عبور
transit	عبور کردن
trafficked	عبور و مرور
traffics	عبور و مرور
passwords	اسم عبور
pass	عبور کردن
pass	گذر عبور
pass	کلمه عبور
pass	اجازه عبور
safe-conducts	رخصت عبور
safe conducts	رخصت عبور
passageway	محل عبور
safe conduct	رخصت عبور
passed	عبور کردن
passed	گذر عبور
passed	کلمه عبور
passed	اجازه عبور
traffic	عبور و مرور
passage	راه عبور
passages	راه عبور
passages	عبور سفر
passageways	محل عبور
passages	اجازه عبور
passage	عبور سفر
passes	عبور کردن
passage	اجازه عبور
ship influence	تاثیر عبور کشتی
traversed	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
goes	گذشتن عبور کردن
passtime	زمان عبور ستون
traverses	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traversing	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
airfield traffic	عبور و مرور فرودگاه
practicably	بطور قابل عبور
road time	زمان عبور از جاده
way	راه عبور گذرگاه
sally port	دروازه عبور از قلعه
impassable	غیر قابل عبور
access structures	ساختمانهای عبور و مرور
light transition loss	تلف عبور نور
bridgeable	قابل عبور یا پل زدن
deep fording	عبور از عمق زیاد اب
controlled passing	عبور کنترل شده
deliberate crossing	عبور با فرصت از رودخانه
passwords	اسم شب کلمه عبور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.>	غیر قابل عبور
electron transit time	زمان عبور الکترون
hasty crossing	عبور تعجیلی از رودخانه
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
go	گذشتن عبور کردن
gas port	محفظه عبور گاز
caution area	منطقه عبور بااحتیاط
indirect transition	عبور یا انتقال غیرمستقیم
innocent passage	عبور بدون ضرر
bus traffic	عبور و مرور اتوبوسها
crossing site	محل عبور اجباری
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
transilluminate	عبور نور از یک عضو
traffic intensity	شدت عبور و مرور
traffic flow	کشش عبور ومرور
ferryboat	قایق عبور از رودخانه
ferryboats	قایق عبور از رودخانه
overflight	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
overflights	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
traffic density	شدت عبور و مرور
traffic density	تراکم عبور و مرور
traffic density	تکاشف عبور و مرور
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
traffic lane	مسیر عبور و مرور
cuts	عبور کردن گذاشتن
traffic sign	علامت عبور و مرور
transduction	عبور از ماوراء چیزی
transit	کنترل عبور و مرورکشتیها
transcutaneous	عبور کننده از پوست
gas port	لوله عبور گاز
traject	از محلی عبور کردن
trafficability	قابلیت عبور ومرور
treadway bridge	پل عبور موقتی پیاده
vapor trail	مسیر عبور بخار
wall entrance	عبور از داخل دیوار
password	اسم شب کلمه عبور
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
slotting	مجرای عبور روغن