Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English
Persian
graveness
عبوسی سختی
Other Matches
vinegar countenance
عبوسی
sullenness
عبوسی
funk
کج خلقی عبوسی
sternly
درشتی عبوسی
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
buckram
سختی
intractability
سختی
flintiness
سختی
inexorability
سختی
intenseness
سختی
grievousness
سختی
astingency
سختی
arduousness
سختی
duress
سختی
adamancy
سر سختی
adamancy
سختی
aggravation
سختی
stiffness
سختی
tenacity
سختی
toughness
سختی
hard lines
سختی
hardily
به سختی
odburacy
سختی
oppressiveness
سختی
terribleness
سختی
soreness
سختی
rigor
سختی
rigorousness
سختی
strictness
سختی
roughing
سختی
sternness
سختی
long suffering
سختی کش
intolerableness
سختی
hardiness
سختی
hardness of water
سختی اب
rigorism
سختی
impenetrableness
سختی
implacability
سختی
inclemency
سختی
induration
سختی
inexpiableness
سختی
intension
سختی
steeliness
سختی
inflexibility
سختی
violence
سختی
privation
سختی
privations
سختی
austerity
سختی
rigours
سختی
difficulty
سختی
difficulties
سختی
rigors
سختی
severity
سختی
hardship
سختی
hardness
سختی
seriously
به سختی
heavily
به سختی
rigour
سختی
hardships
سختی
intensity
سختی
rigidity
سختی
thermosetting
سختی پذیر
imperviousness
سختی بی اعتنائی
irreconcilableness
سختی در عقیده
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
irreconcilability
سختی در عقیده
narrow circumstances
تنگی سختی
painfulness
زحمت سختی
softener
کاهنده سختی اب
strain hardness
سختی درجه
strain hardness
سختی کشی
sclerometer
سختی سنج
refractorily
باسر سختی
temporary hardness
سختی موقت
rebound hardness
سختی جهشی
tenacity coefficient
ضریب سختی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
permanent hardness
سختی دائمی
to suffer hardship
سختی کشیدن
asperity
سختی ترشی
gameness
جان سختی
duration
سختی بقاء
stubbornness
سر سختی لجاجت
eburnation
عاجی سختی
durometer
سختی سنج
depth of hardening zone
عمق سختی
depth of case
عمق سختی
life of privation
زندگی در سختی
water hardness
درجه سختی آب
addle
سختی گرفتاری
acataposis
سختی بلع
solidity
استواری سختی
resistance
سختی مخالفت
impact hardness
سختی برخورد
soften
سختی را گرفتن
granite
سختی استحکام
softens
سختی را گرفتن
hardness test
ازمایش سختی
softened
سختی را گرفتن
hardenability
قابلیت سختی
stubbornly
از روی سر سختی
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
thrust hardness
درجه سختی فشاری
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
to rub through or along
با سختی بسر بردن
It was raining hard.
باران سختی می با رید
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
quenching
ترساندن درجه سختی
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
scratch hardness
درجه سختی خراش
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
stressing
سختی پریشان کردن
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
stresses
سختی پریشان کردن
red hardness
سختی گرم سرخ
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
stress
سختی پریشان کردن
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness
شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com