English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English Persian
hold hard عجله نکنید
Search result with all words
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
Other Matches
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
keep at it ول نکنید
cease loading پر نکنید
neglected دیدبانی نکنید
neglecting دیدبانی نکنید
neglects دیدبانی نکنید
neglect دیدبانی نکنید
NO PARKING پارک نکنید!
Stop pushing! عاجز نکنید !
Dont count (bank)on me. روی من حساب نکنید
Don't cut it too short. زیاد کوتاه نکنید.
Do not include me من را حساب نکن [نکنید] !
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
exclude me. من را حساب نکن [نکنید] !
leave me out من را حساب نکن [نکنید] !
do not waste your breath خودتان را بیخود خسته نکنید
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move. تکان نخورید (حرکت نکنید )
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
you must w the signal ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
skip it در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
neglecting این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglect این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
hurries عجله
hurry عجله
hurrying عجله
hastiness عجله
speed عجله
in a hurry در عجله
hurriedness عجله
forwardness عجله
hustling عجله
hustles عجله
snapping عجله
snapped عجله
haste عجله
post عجله
speeds عجله
speeding عجله
posts عجله
posted عجله
snaps عجله
hasty با عجله
hustled عجله
hustle عجله
unhurriedly بی عجله
unhurried بی عجله
post- عجله
snap عجله
in a hurry <idiom> عجله داشتن
step on it <idiom> عجله کردن
stour کشمکش عجله
speeder عجله کننده
step on the gas <idiom> عجله کردن
to make a hurry عجله کردن
in a rush <idiom> عجله داشتن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
get cracking <idiom> عجله کردن
I'm in a hurry. من عجله دارم.
get a move on <idiom> عجله کردن
I'm in a hurry. من عجله دارم
to make haste عجله کردن
shuffle off به عجله برداشتن
expeditious از روی عجله
busks عجله کردن
busking عجله کردن
busked عجله کردن
busk عجله کردن
hotfoot عجله کردن
hurries عجله کردن
haste عجله کردن
expediency عجله کارمهم
to be pressed for time عجله داشتن
hurry عجله کردن
hurrying عجله کردن
precipitous از روی عجله
make a hurry عجله کنید
in a hurried state در حال عجله
hying عجله کردن
hurry up عجله کنید
hie عجله کردن
take your time عجله نکن
festinate عجله کردن
expedience عجله کارمهم
birr عجله وسرعت
to be under deadline pressure عجله داشتن
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
snatchy با عجله انجام شده
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
sketchy از روی عجله ناقص
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
predigestion هضم سریع و از روی عجله هضم مصنوعی بوسیله دارووغیره
Tell that so and so to hurry up . به این ‏فلان فلان شده بگه عجله کند
hay wire ساخته شده از روی عجله بدساخته شده
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
make a push کوشش کردن عجله کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com