Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
Other Matches
hold hard
عجله نکنید
Don't cut it too short.
زیاد کوتاه نکنید.
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
We are short of space here .
اینجا جا کم داریم
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
we are in the same way
ما هم همان حال را داریم
we have a seedless type too
یک رقم بی هسته هم داریم
cease loading
پر نکنید
keep at it
ول نکنید
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
We have a wedding ceremony comin off.
جشن عروسی در پیش داریم
we make it a rule to
قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
what is the score
هر کدام چند بازی داریم
We have plenty of time .
خیلی وقت هست ( داریم )
neglects
دیدبانی نکنید
NO PARKING
پارک نکنید!
Stop pushing!
عاجز نکنید !
neglect
دیدبانی نکنید
neglected
دیدبانی نکنید
neglecting
دیدبانی نکنید
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
we abhor a traitor
از شخص خائن تنفر و بیم داریم
we regret the error
از اشتباهی که شده است تاسف داریم
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
exclude me.
من را حساب نکن
[نکنید]
!
Do not include me
من را حساب نکن
[نکنید]
!
leave me out
من را حساب نکن
[نکنید]
!
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
do not waste your breath
خودتان را بیخود خسته نکنید
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
We'll need 10 years at a
[the]
minimum.
ما کمکمش به ۱۰ سال
[برای این کار]
نیاز داریم.
You name it , weve got it.
از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال را داریم ( همه چیز )
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
cease engagement
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
Do not do any thing without due reflection .
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
Carry the one
[two]
.
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
In regard to the proposed changes I think we need more information.
در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
skip it
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
We have problems of our own.
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
haste
عجله
hasty
با عجله
hurrying
عجله
hurry
عجله
snap
عجله
forwardness
عجله
speed
عجله
speeding
عجله
speeds
عجله
snapping
عجله
snaps
عجله
unhurriedly
بی عجله
hustling
عجله
posted
عجله
snapped
عجله
post
عجله
post-
عجله
hustle
عجله
hustled
عجله
hustles
عجله
posts
عجله
hastiness
عجله
in a hurry
در عجله
hurries
عجله
hurriedness
عجله
unhurried
بی عجله
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
busks
عجله کردن
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
expeditious
از روی عجله
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
make a hurry
عجله کنید
I'm in a hurry.
من عجله دارم
speeder
عجله کننده
haste
عجله کردن
hotfoot
عجله کردن
hying
عجله کردن
to make a hurry
عجله کردن
stour
کشمکش عجله
busk
عجله کردن
in a hurried state
در حال عجله
busked
عجله کردن
hie
عجله کردن
hurry up
عجله کنید
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
in a hurry
<idiom>
عجله داشتن
step on the gas
<idiom>
عجله کردن
step on it
<idiom>
عجله کردن
expedience
عجله کارمهم
festinate
عجله کردن
shuffle off
به عجله برداشتن
get cracking
<idiom>
عجله کردن
get a move on
<idiom>
عجله کردن
busking
عجله کردن
to make haste
عجله کردن
hurrying
عجله کردن
hurry
عجله کردن
expediency
عجله کارمهم
take your time
عجله نکن
to be pressed for time
عجله داشتن
birr
عجله وسرعت
precipitous
از روی عجله
to be under deadline pressure
عجله داشتن
hurries
عجله کردن
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
sketchily
از روی عجله ناقص
sketchy
از روی عجله ناقص
Why all this rush ?
عجله ات برای چیست ؟
sketchier
از روی عجله ناقص
Hurry up !Step on it ! Come on!
یا الله عجله نکن !
he is in a hurry to go
عجله دارد برفتن
one-two
<idiom>
عجله کار شیطونه
I am in a great hurry . I am pressed for time .
خیلی عجله دارم
sketchiest
از روی عجله ناقص
snatchy
با عجله انجام شده
make a beeline for something
<idiom>
با عجله به جایی رفتن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station.
با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
slap together
<idiom>
به عجله وبی مراقبت واداشتن
throw together
<idiom>
عجله داشتن ومراقب نبودن
Come on, shake a leg!
عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
to shake a leg
<idiom>
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
jotting
چیزیکه با عجله نوشته شده
get a wiggle on
<idiom>
عجله کردن با شتاب رفتن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
I'll get there when I get there.
<proverb>
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
Get a move on!
یکخورده عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
to skive off early
[British English]
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to decamp
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
walking on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
well there are actors and actors
آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
predigestion
هضم سریع و از روی عجله هضم مصنوعی بوسیله دارووغیره
Tell that so and so to hurry up .
به این فلان فلان شده بگه عجله کند
hay wire
ساخته شده از روی عجله بدساخته شده
Easy does it .
یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
make a push
کوشش کردن عجله کردن
great
زیاد
mickle
زیاد
great-
زیاد
plethoric
زیاد
greatest
زیاد
plaguily
زیاد
heartbreak
غم زیاد
over and above
زیاد
mickle or muckle
زیاد
no end of
زیاد
muckle
زیاد
not a lettle
زیاد
large adv
زیاد
wide
زیاد
heart break
غم زیاد
profusely
زیاد
greatly
زیاد
much
زیاد
very
زیاد
extortionate
زیاد
heavily
زیاد
widest
زیاد
wider
زیاد
extortionary
زیاد
late
زیاد
rife
زیاد
in quantities
زیاد
in excess
زیاد
highly
زیاد
copious
زیاد
immane
زیاد
many
زیاد
egregiously
زیاد
profoundly
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
extensive
زیاد
ranksack
زیاد
too much
زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com