English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
Other Matches
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
hurries عجله کردن
hurrying عجله کردن
to make haste عجله کردن
get cracking <idiom> عجله کردن
haste عجله کردن
to make a hurry عجله کردن
busked عجله کردن
busk عجله کردن
hotfoot عجله کردن
hurry عجله کردن
step on the gas <idiom> عجله کردن
hying عجله کردن
step on it <idiom> عجله کردن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
busks عجله کردن
busking عجله کردن
hie عجله کردن
festinate عجله کردن
get a move on <idiom> عجله کردن
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
hurrying شتاب کردن
hying شتاب کردن
whirry شتاب کردن
to look sharp شتاب کردن
hurry شتاب کردن
hurries شتاب کردن
hie شتاب کردن
to make haste شتاب کردن
skeet شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
skelp شتاب کردن
to come along شتاب کردن
make a push شتاب کردن
skelpit شتاب کردن
pelts شتاب کردن ضربه
pelt شتاب کردن ضربه
pelted شتاب کردن ضربه
to polish off با شتاب پرداخت کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make a push کوشش کردن عجله کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
speeds عجله
forwardness عجله
post- عجله
speeding عجله
hasty با عجله
hastiness عجله
in a hurry در عجله
hurriedness عجله
post عجله
snap عجله
hurry عجله
posted عجله
unhurried بی عجله
speed عجله
hurrying عجله
snaps عجله
posts عجله
snapping عجله
haste عجله
hustle عجله
hurries عجله
hustled عجله
snapped عجله
hustles عجله
hustling عجله
unhurriedly بی عجله
expeditious از روی عجله
precipitous از روی عجله
expediency عجله کارمهم
shuffle off به عجله برداشتن
hurry up عجله کنید
expedience عجله کارمهم
speeder عجله کننده
hold hard عجله نکنید
in a hurried state در حال عجله
stour کشمکش عجله
to be under deadline pressure عجله داشتن
to be pressed for time عجله داشتن
I'm in a hurry. من عجله دارم
take your time عجله نکن
I'm in a hurry. من عجله دارم.
in a rush <idiom> عجله داشتن
birr عجله وسرعت
in a hurry <idiom> عجله داشتن
make a hurry عجله کنید
slant کج رفتن کج کردن
slanted کج رفتن کج کردن
slants کج رفتن کج کردن
sketchier از روی عجله ناقص
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
snatchy با عجله انجام شده
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
to take a walk گردش کردن یا رفتن
mopping up پاک کردن رفتن
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
get off روانه کردن عقب رفتن از
set on پیش رفتن حمله کردن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
put off تاخیر کردن طفره رفتن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
get on پیش رفتن کار کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
pierce رخنه کردن فرو رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
pierces رخنه کردن فرو رفتن
walks گردش کردن پیاده رفتن
ducks زیر اب رفتن غوض کردن
duck زیر اب رفتن غوض کردن
ducked زیر اب رفتن غوض کردن
duckings زیر اب رفتن غوض کردن
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
at leisure بی شتاب
pelt شتاب
speeding شتاب
haste شتاب
hustle شتاب
over hasty پر شتاب
pelted شتاب
pelts شتاب
cursoriness شتاب
hustles شتاب
at full lick با شتاب
acceleration lane خط شتاب
expedience شتاب
hustled شتاب
unhurriedly بی شتاب
hustling شتاب
speeds شتاب
speed شتاب
unhurried بی شتاب
acceleration شتاب
hie thee شتاب کن
precipitation شتاب
in a hurry در شتاب
accelerator شتاب
hastiness شتاب
expediency شتاب
accelerators شتاب
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
waste بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
to go places گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuate نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypassed از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassing از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
wastes بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
acceleration of free fall شتاب گرانی
speeds میزان شتاب
speeds شتاب حرکت
initial acceleration شتاب اولیه
accelerated particle ذره با شتاب
dispatches کشتن شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com