Total search result: 303 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
integer |
عدد درست |
integers |
عدد درست |
integral number |
عدد درست |
|
|
Search result with all words |
|
weave |
درست کردن |
weaves |
درست کردن |
aright |
درست |
accurate |
درست |
incorrect |
نا درست |
shape |
درست کردن |
shapes |
درست کردن |
sound |
درست بی عیب |
sounded |
درست بی عیب |
soundest |
درست بی عیب |
sounds |
درست بی عیب |
defect |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defected |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defecting |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defects |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
hard |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
harder |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
hardest |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
gather |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
gathered |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
list |
نمایش برنامه خط به خط به ترتیب درست |
logical |
معادل وضعیت منط قی درست یا یک |
logic |
یکی از دو سطح ممکن مدار دیجیتال . سطح ها به صورت 1 و 0 هستند یا درست و نادرست |
correct |
درست |
correct |
درست کردن |
correct |
دقیق یا درست |
correcting |
درست |
correcting |
درست کردن |
correcting |
دقیق یا درست |
corrects |
درست |
corrects |
درست کردن |
corrects |
دقیق یا درست |
calibrate |
تنظیم یک صفحه نمایش یا joystick تا به سیگنالها حرکات درست پاسخ دهد |
calibrated |
تنظیم یک صفحه نمایش یا joystick تا به سیگنالها حرکات درست پاسخ دهد |
calibrates |
تنظیم یک صفحه نمایش یا joystick تا به سیگنالها حرکات درست پاسخ دهد |
calibrating |
تنظیم یک صفحه نمایش یا joystick تا به سیگنالها حرکات درست پاسخ دهد |
decimal |
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری |
decimals |
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری |
approach |
پرواز هواپیما درست قبل ازفرود |
approached |
پرواز هواپیما درست قبل ازفرود |
approaches |
پرواز هواپیما درست قبل ازفرود |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
monitor |
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند |
monitored |
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند |
monitors |
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند |
clear |
درست |
clearer |
درست |
clearest |
درست |
clears |
درست |
high |
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1 |
highest |
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1 |
highs |
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1 |
audit |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
audited |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
auditing |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
audits |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
scramble |
املت درست کردن |
scrambled |
املت درست کردن |
scrambles |
املت درست کردن |
scrambling |
املت درست کردن |
regulate |
میزان کردن درست کردن |
regulated |
میزان کردن درست کردن |
regulates |
میزان کردن درست کردن |
regulating |
میزان کردن درست کردن |
true |
درست |
truer |
درست |
truest |
درست |
identities |
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند |
identities |
دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است |
identity |
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند |
identity |
دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است |
approximate |
نه دقیق ولی تقریبا درست |
approximated |
نه دقیق ولی تقریبا درست |
approximates |
نه دقیق ولی تقریبا درست |
genuine |
درست |
genuine |
حقیقی یا درست |
perfectly |
بدون اشتباه یا درست |
sock |
درست |
legitimately |
درست |
inviolate |
درست |
fair copies |
نسخه درست |
fair copy |
نسخه درست |
approximating |
آنچه تقریبا درست است |
implication |
B درست باشند |
implication |
آنگاه تابع And این دو نیز درست است |
implications |
B درست باشند |
implications |
آنگاه تابع And این دو نیز درست است |
inclusion |
B درست باشند |
inclusion |
آنگاه تابع And این دو نیز درست است |
authenticate |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
authenticated |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
Other Matches |
|
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
integral |
درست |
righted |
درست |
authentic |
درست |
accurate [correct] <adj.> |
درست |
by the square |
درست |
properly |
درست |
conscionable |
درست |
by fits and starts |
درست |
correct <adj.> |
درست |
right |
درست |
orthodox |
درست |
exactly |
درست |
righting |
درست |
exacts |
درست |
perfected |
درست |
exacted |
درست |
exact |
درست |
perfecting |
درست |
perfects |
درست |
just |
درست |
whole |
درست |
straightforward |
درست |
straightest |
درست |
perfect |
درست |
legitimating |
درست |
well advised |
درست |
veracious |
درست |
proper |
درست |
valid |
درست |
entire |
درست |
even |
هم درست |
Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
straight |
درست |
out and out |
درست |
out-and-out |
درست |
legitimated |
درست |
legitimates |
درست |
straighter |
درست |
right as a trivet |
درست |
smack dab |
درست |
purpose-built <adj.> |
درست |
purposeful <adj.> |
درست |
purposive <adj.> |
درست |
suitable <adj.> |
درست |
useful <adj.> |
درست |
utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
plain dealing |
درست |
Quite [so] ! |
درست! |
legitimate |
درست |
right as a trivet |
تن درست |
right as nails |
درست |
practical <adj.> |
درست |
practicable <adj.> |
درست |
functional <adj.> |
درست |
convenient <adj.> |
درست |
appropriate [for an occasion] <adj.> |
درست |
indefectible |
درست |
exact <adj.> |
درست |
proper <adj.> |
درست |
in a entireness of state |
درست |
in order |
درست |
orthographically |
درست |
real <adj.> |
درست |
true <adj.> |
درست |
incorrupt |
درست |
make up |
درست کردن |
in good time <idiom> |
درست سر وقت |
misunderstood |
درست نفهمیدن |
misunderstands |
درست نفهمیدن |
spitting image <idiom> |
درست مثل |
on the button <idiom> |
درست سر موقع |
I didnt quite get it. |
درست نفهمیدم |
misconceive |
درست نفهمیدن |
orthographically |
با املای درست |
right you are |
درست است |
misapprehending |
درست نفهمیدن |
misapprehended |
درست نفهمیدن |
misapprehend |
درست نفهمیدن |
misbehaving |
درست رفتارنکردن |
misbehaves |
درست رفتارنکردن |
misbehaved |
درست رفتارنکردن |
misbehave |
درست رفتارنکردن |
fair shake <idiom> |
رفتار درست |
fettle |
درست کردن |
misunderstand |
درست نفهمیدن |
propriety of behaviour |
درست رفتاری |
misapprehends |
درست نفهمیدن |
behaving |
درست رفتارکردن |
orthographer |
درست نویس |
fabricate |
درست کردن |
orthoepist |
درست تلفظ کن |
precedential |
سابقه درست کن |
next in fornt of |
درست در جلو |
pointdovice |
بسیار درست |
point device |
بسیار درست |
plain dealing |
سودای درست |
redd |
درست کردن |
fabricated |
درست کردن |
behaves |
درست رفتارکردن |
concocts |
درست کردن |
concocting |
درست کردن |
trimmest |
درست کردن |
concocted |
درست کردن |
concoct |
درست کردن |
behave |
درست رفتارکردن |
trims |
درست کردن |
trim |
درست کردن |
in roaring health |
تن درست وفربه |
behaved |
درست رفتارکردن |
fabricating |
درست کردن |
fabricates |
درست کردن |
mistook |
درست نفهمیدن |
framable |
درست کردنی |
correct response |
پاسخ درست |
to sct aright |
درست کردن |
indite |
درست کردن |
to behave oneself |
درست رفتارکردن |
to set |
درست کردن |
integral number |
چیز درست |
to set to rights |
درست کردن |
just in time |
درست بموقع |
the flat of the hand |
پهنای درست |
that is wrong |
درست نیست |
to setting into shape |
درست شدن |
to the tick |
درست درسروقت |
an a translation |
ترجمه درست |
right answer |
پاسخ درست |
dead against |
درست مقابل |
dead ahead |
درست سینه |
get up |
درست شدن |
to put to rights |
درست کردن |
to cleanvp |
درست کردن |
to get up |
درست کردن |
set in order |
درست کردن |
fix up |
درست کردن |
to put in to shape |
درست کردن |
fecit |
درست کرده |
entire leaf |
برگ درست |
to fix up |
درست کردن |
divination |
حدس درست |
to erect into |
درست کردن از |
to riven laths |
یا درست کردن |
dead astern |
درست پاشنه |
that is it |
درست است |
orthodox |
درست ایین |
upright |
درست درستکار |
integers |
چیز درست |
integer |
چیز درست |
builds |
درست کردن |
buildings |
درست کردن |
build |
درست کردن |
mishear |
درست نشنیدن |
misheard |
درست نشنیدن |
mishearing |
درست نشنیدن |
mishears |
درست نشنیدن |
entire |
درست یکپارچه |
trustworthy |
موثق درست |
It didnt work out. |
درست درنیامد |
fashion |
درست کردن |
fashioned |
درست کردن |
fashioning |
درست کردن |
framed |
درست شده |
selfsame |
درست همان |
lumber man |
الوار درست کن |
rightable |
درست شدنی |
that is right |
درست است |
likelihood |
درست نمایی |
right oh! |
درست است |