Dictiornary-Farsi | عذر خواستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (2 milliseconds)

English	Persian
alibi	عذر خواستن
alibis	عذر خواستن


Search result with all words

demur	مهلت خواستن
demurred	مهلت خواستن
demurring	مهلت خواستن
demurs	مهلت خواستن
want	خواستن لازم داشتن
wanted	خواستن لازم داشتن
solicit	خواستن
solicited	خواستن
soliciting	خواستن
solicits	خواستن
pardon	بخشیدن معذرت خواستن
pardoned	بخشیدن معذرت خواستن
pardoning	بخشیدن معذرت خواستن
pardons	بخشیدن معذرت خواستن
excuse	معذرت خواستن
excused	معذرت خواستن
excuses	معذرت خواستن
excusing	معذرت خواستن
wish	خواستن
wished	خواستن
wishes	خواستن
cried	بزازی خواستن
intend	خواستن
intending	خواستن
intends	خواستن
ask	خواستن
asked	خواستن
asking	خواستن
asks	خواستن
beg	خواستن گدایی کردن
begged	خواستن گدایی کردن
begs	خواستن گدایی کردن
apologised	پوزش خواستن
apologised	معذرت خواستن
apologises	پوزش خواستن
apologises	معذرت خواستن
apologising	پوزش خواستن
apologising	معذرت خواستن
apologize	پوزش خواستن
apologize	معذرت خواستن
apologized	پوزش خواستن
apologized	معذرت خواستن
apologizes	پوزش خواستن
apologizes	معذرت خواستن
apologizing	پوزش خواستن
apologizing	معذرت خواستن
choose	خواستن پسندیدن
chooses	خواستن پسندیدن
choosing	خواستن پسندیدن
bone	خواستن درخواست کردن
boned	خواستن درخواست کردن
bones	خواستن درخواست کردن
boning	خواستن درخواست کردن
require	خواستن مستلزم بودن
required	خواستن مستلزم بودن
requires	خواستن مستلزم بودن
requiring	خواستن مستلزم بودن
desire	خواستن
desires	خواستن
desiring	خواستن
invoke	طلب کردن بالتماس خواستن
invoked	طلب کردن بالتماس خواستن
invokes	طلب کردن بالتماس خواستن
invoking	طلب کردن بالتماس خواستن
will	خواستن
will	با وصیت واگذارکردن خواستن
willed	خواستن
willed	با وصیت واگذارکردن خواستن
wills	خواستن
wills	با وصیت واگذارکردن خواستن
like	دل خواستن
liked	دل خواستن
likes	دل خواستن
importune	مصرانه خواستن
importuned	مصرانه خواستن
importunes	مصرانه خواستن
importuning	مصرانه خواستن
consult	مشورت کردن مشورت خواستن از
consult	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted	مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults	مشورت کردن مشورت خواستن از
consults	پیشنهاد خواستن از یک خبره
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
apologise	معذرت خواستن
appeal to the supreme court	فرجام خواستن
ask for days grace	دو روز مهلت خواستن
asking for a respite	مهلت خواستن
call in evidence	گواهی خواستن از
call to account	حساب خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
challengo	ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
desiderate	خواستن
flagitate	مصرانه خواستن
flagitate	باسماجت خواستن
invocate	خواستن استمداد کردن از
to a oneself for help	یاری خواستن
to ask for quarter	امان خواستن
to ask permission	اجازه خواستن
to beg leave	خواستن
Other Matches

to cry out for help	فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
to call in	خواستن
to call up	خواستن
to call for	خواستن
wish [would like]	خواستن
crave	خواستن از ته دل
aspire	خواستن از ته دل
yearn	خواستن از ته دل
to seek a position	نظر خواستن
to pray in aid of	یاری خواستن از
to permit oneself	اجازه خواستن
to offer an apology	پوزش خواستن
to excuse oneself	معذرت خواستن
to seek or ask lagal a	نظرقضائی خواستن
to call in evidence	گواهی خواستن از
to seek advice	نظر خواستن
set one's heart on <idiom>	شدیدا خواستن
to excuse oneself	پوزش خواستن
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
to send one to the right about	عذر کسی را خواستن
To demand ones right. To get ones due.	حق کسی را خواستن ( گرفتن )
When there is a wI'll, there is a way.	خواستن توانستن است
to ask somebody's advice	از کسی نظر خواستن
to make a gesture of apology	با اشاره معذرت خواستن
To apologize to someone.	از کسی عذر خواستن
to crv for mercy	خواستن امان اوردن
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
wanted [for]	[کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to offer an excuse	پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to ring up	کسیرا پشت تلفن خواستن
have one's heart set on something <idiom>	چیزی را خیلی زیاد خواستن
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
in the market for <idiom>	خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to i. acalamity upon any one	بلایی بدی را برای کسی خواستن
to ask	پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to eat humble pie	پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something	ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن