English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (1 milliseconds)
English Persian
petition to court of first instance عرضحال بدوی
Other Matches
petitions عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petition عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
request for discharge عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
rudimentary بدوی
Bedouin بدوی
nomad بدوی
Bedouins بدوی
primitive بدوی
initials بدوی
initialling بدوی
initialled بدوی
nomads بدوی
initialing بدوی
initial بدوی
initialed بدوی
incipient بدوی
inchoative بدوی
proto بدوی
in embryo درمرحله بدوی
rudimental بدوی ابتدائی
rudiment چیز بدوی
proto arabic عربی بدوی
prime impression دعوی بدوی
court of first instance دادگاه بدوی
summary court دادگاه بدوی
origin writ دادخواست بدوی
ingressive بدوی ابتدائی
in germ درمرحله بدوی
germinal جرثومهای بدوی
seminal نطفهای بدوی
incipiently بطور ابتدائی یا بدوی
primordially بطور بدوی یا اصلی
primitively بطور قدیمی یا بدوی
declaration عرضحال
petitions عرضحال
petitioning عرضحال
application عرضحال
petitioned عرضحال
applications عرضحال
petition عرضحال
declarations عرضحال
embryos گیاهک تخم مرحله بدوی
embryo گیاهک تخم مرحله بدوی
lodgement تسلیم عرضحال
petition to court of appeal عرضحال استینافی
suits دادخواست عرضحال
suited دادخواست عرضحال
pleader عرضحال دهنده
lodge an a appeal عرضحال دادن
suit دادخواست عرضحال
implead عرضحال دادن
false کدی که حاوی مقادیری بدوی حد است
demur ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
petitioner متظلم دادخواه عرضحال
plaints شکوائیه دادخواست عرضحال
to lodge an a عرضحال استیناف دادن
plaint شکوائیه دادخواست عرضحال
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
suitor عرضحال دهنده مدعی
petitioners متظلم دادخواه عرضحال
pleadable قابل عرضحال دادن
suitors عرضحال دهنده مدعی
sued عرضحال دادن عارض شدن
sues عرضحال دادن عارض شدن
suing عرضحال دادن عارض شدن
sue عرضحال دادن عارض شدن
pleads لابه کردن عرضحال دادن
pleaded لابه کردن عرضحال دادن
plead لابه کردن عرضحال دادن
solicitor کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
to sue out a writ حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
solicitors کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com