English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English Persian
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
Other Matches
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
remarry تجدیدفراش کردن
remarries تجدیدفراش کردن
remarried تجدیدفراش کردن
nuptial عروسی
espousal عروسی
bridal عروسی
wedlock عروسی
matrimony عروسی
weddings عروسی
wedding عروسی
nuptials عروسی
marriage عروسی
hymen عروسی
spousal عروسی
hymens عروسی
marriages عروسی
to chang one's condition عروسی کردن
to get married عروسی کردن
to change ones condition عروسی کردن
marriageable درخور عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
nuptials نکاحی عروسی
nuptial نکاحی عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
weddings جشن عروسی
the nuptial day روز عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
handfast پیمان عروسی
get marriage عروسی کردن
internuptial وابسته به عروسی
digamy عروسی دوباره
mismarriage عروسی ناجور
nuptial ceremonies ایین عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
wedding جشن عروسی
wed عروسی کردن با
marry عروسی کردن
marriage جشن عروسی
bridal جشن عروسی
marries عروسی کردن
marriages جشن عروسی
married عروسی کرده متاهل
trigmous سه بار عروسی کرده
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
espousing عروسی کردن نامزدکردن
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
hymen خدای عروسی ونکاح
spousal زفاف وابسته به عروسی
hymens خدای عروسی ونکاح
marriage lines گواهی نامه عروسی
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
espouse عروسی کردن نامزدکردن
espouses عروسی کردن نامزدکردن
anniversaries جشن سالیانه عروسی
espoused عروسی کردن نامزدکردن
anniversary جشن سالیانه عروسی
remarry دوباره عروسی کردن
remarries دوباره عروسی کردن
remarried دوباره عروسی کردن
genial bed رختخواب یافراش عروسی
consummate انجام دادن عروسی کردن
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
consummating انجام دادن عروسی کردن
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
consummates انجام دادن عروسی کردن
consummated انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
one-offs یک باره
rampire باره
rampart باره
one-off یک باره
in regard to در باره
ter سه باره
in relation to در باره
lake rampart اب باره
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
herein در این باره
here در این باره
regards باره نسبت
regards بابت باره
regarded باره نسبت
one-night stands برنامهی یک باره
regarded بابت باره
tartars باره دندان
to sputter [about] تف پراندن [در باره ]
on بالای در باره
regard بابت باره
Impressionism در باره ادراک
tartar باره دندان
one-night stand برنامهی یک باره
regard باره نسبت
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
countermark انگ دوم باره
re order سفارش دوم باره
with relation to نسبت به راجع به در باره
you do me injustice در باره من بی عدالتی می کنید
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
aftercrop حاصل دوم باره
It deals with ... موضوع در باره ... است.
tartarous دارای باره دندان
reapparition فهور دوم باره
rearrngement ترتیب دوم باره
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
to theorise [about something] [British E] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] نگرشگری کردن [در باره چیزی]
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] سخن گفتن در باره چیزی
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to sputter [about] با خشم سخن گفتن [در باره ]
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
multipoint اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
disclosure عمل بیان در باره چیزی
prejudicate بی رسیدگی رای دادن در باره
conventions باره مسائل حزبی ناحیهای
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
convention باره مسائل حزبی ناحیهای
he is an a. on that سخن او دراین باره است
for the rest اما در باره باقی مطالب
with regard to نسبت به در باره راجع به در خصوص
what do you think of him? عقیده شما در باره او چیست
disclosures عمل بیان در باره چیزی
what say you to a cinema? در باره سینما چه عقیده دارید
to talk shop در باره کار صحبت کردن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
What do you make of this [it] ? نظر شما در باره این چه است؟
monographist نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to sputter [about] تند ومغشوش سخن گفتن [در باره ]
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
vallum بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
to do one right عدالت در باره کسی بجا اوردن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to consult with somebody about something با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] اظهار نظر دادن در باره چیزی
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
to get an overview [of something] دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
geostrategy شاخهای از فیزیک سیاسی که در باره علم لشکر کشی بحس میکند
urological رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urologic رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urology رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
glaciology علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
off print چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
permanent income hypothesis مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
necrologist متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
desktop در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to get annoyed [at] آزرده شدن [عصبانی شدن] [در باره]
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com