English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
petition عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
Other Matches
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
suits دادخواست عرضحال
suited دادخواست عرضحال
suit دادخواست عرضحال
plaint شکوائیه دادخواست عرضحال
plaints شکوائیه دادخواست عرضحال
request for discharge عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
lodge an a appeal عرضحال دادن
implead عرضحال دادن
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
pleadable قابل عرضحال دادن
to lodge an a عرضحال استیناف دادن
sues عرضحال دادن عارض شدن
sued عرضحال دادن عارض شدن
sue عرضحال دادن عارض شدن
suing عرضحال دادن عارض شدن
pleads لابه کردن عرضحال دادن
pleaded لابه کردن عرضحال دادن
plead لابه کردن عرضحال دادن
to sue out a writ حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
petitioning عرضحال
petitions عرضحال
declarations عرضحال
declaration عرضحال
petition عرضحال
petitioned عرضحال
application عرضحال
applications عرضحال
petition to court of first instance عرضحال بدوی
lodgement تسلیم عرضحال
petition to court of appeal عرضحال استینافی
pleader عرضحال دهنده
petitioner متظلم دادخواه عرضحال
petitioners متظلم دادخواه عرضحال
suitors عرضحال دهنده مدعی
suitor عرضحال دهنده مدعی
solicitors کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
solicitor کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
to go to law دادخواست دادن
sue دادخواست دادن
sued دادخواست دادن
sues دادخواست دادن
suing دادخواست دادن
implead دادخواست دادن
to offer تقدیم کردن [دادن]
petitions عریضه تظلم
petitioning عریضه تظلم
petitioned عریضه تظلم
petition عریضه تظلم
i have a suit to the shah عریضه برای شاه دارم
memorials نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
memorial نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
offer تقدیم
permutations تقدیم
offers تقدیم
offered تقدیم
presentations تقدیم
permutation تقدیم
presentation تقدیم
petitioned دادخواست
petitioning دادخواست
petitions دادخواست
plea دادخواست
petitioners دادخواست
suited دادخواست
claims دادخواست
suits دادخواست
petition دادخواست
suit دادخواست
pleas دادخواست
petitioner دادخواست
bill دادخواست
claiming دادخواست
claim دادخواست
bills دادخواست
claimed دادخواست
put تقدیم داشتن
putting تقدیم داشتن
offer تقدیم داشتن
presentation of credentials تقدیم استوارنامه
puts تقدیم داشتن
rededication تقدیم مجدد
yours f. با تقدیم احترامات
phase lead تقدیم فاز
hold forth <idiom> تقدیم کردن
yours respectfully با تقدیم احترامات
offers تقدیم داشتن
offered تقدیم داشتن
propounds تقدیم کردن
propounding تقدیم کردن
propound تقدیم کردن
bars رد کردن دادخواست
origin writ دادخواست بدوی
bar رد کردن دادخواست
declarations اعلامیه دادخواست
petitioners دادخواست دهنده
petitioner دادخواست دهنده
submission of a claim تسلیم دادخواست
declaration اعلامیه دادخواست
legal suit دادخواست قانونی
tendering تقدیم کردن پیشنهاد
proffer تقدیم پیشنهاد کردن
tendered تقدیم کردن پیشنهاد
proffers تقدیم پیشنهاد کردن
proffered تقدیم پیشنهاد کردن
prolepsis تقدیم یا تقدم امری
tender تقدیم کردن پیشنهاد
proffering تقدیم پیشنهاد کردن
to bring up تقدیم یا مطرح کردن
tenderest تقدیم کردن پیشنهاد
petition شکایت کردن دادخواست
libellant دادخواست دهنده خواهان
petitions شکایت کردن دادخواست
petitioned شکایت کردن دادخواست
suitors دادخواست دهنده عارض
libelant دادخواست دهنده خواهان
petitioning شکایت کردن دادخواست
suitor دادخواست دهنده عارض
libation تقدیم شراب به حضور خدایان
to pay one's respects to احترامات خود را به ........تقدیم کردن
submitting تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted تسلیم شدن تقدیم داشتن
presentative قابل تقدیم درک کردنی
submits تسلیم شدن تقدیم داشتن
submit تسلیم شدن تقدیم داشتن
libations تقدیم شراب به حضور خدایان
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
assessment تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessments تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
main motion [at a party conference etc.] دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
particulars دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
addersser or or نامه نویس عریضه نویس
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
adduce اقامه کردن تقدیم کردن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
adducing اقامه کردن تقدیم کردن
adduces اقامه کردن تقدیم کردن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
adduced اقامه کردن تقدیم کردن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com