English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
myocardium عضله قلب میان دل
Other Matches
evertor عضله برون گرداننده عضله راجعه
retentor عضله نگاهدارنده عضله ماسکه
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient در میان اینده واقع در میان
futtock میان چوب میان تیر
muscle عضله
muscles عضله
thews عضله
triceps عضله سه سر
bender عضله خم کننده
sweeney فلج عضله
smooth muscule عضله صاف
splenius عضله محرکه
tic پرش عضله
stabilizer muscule عضله نگاهدارنده
myalgia درد عضله
sweeny فلج عضله
tensor عضله ممدده
myograph عضله نگار
trapezius عضله ذوذنقه
myography عضله نگاری
sartorius عضله خیاطه
pronator عضله مکبه
benders عضله خم کننده
orbicular muscle عضله باسطه
biceps عضله دوسر
cramp گرفتگی عضله
humerus استخوان عضله
ciliary muscle عضله مژگانی
flexor عضله تاکننده
transverse عضله مستعرضه
flexor عضله خم کننده
extensor عضله بازکننده
humeruses استخوان عضله
adducent muscle عضله مقربه
agonist muscle عضله موافق
ejaculator عضله انزال
humeri استخوان عضله
protractor عضله ممدده
antagonist عضله مخالف
tics پرش عضله
cramps گرفتگی عضله
protractors عضله ممدده
antagonists عضله مخالف
sphincter عضله تنگ کننده
archer's paralysis گرفتگی عضله کمانگیر
complexus عضله پهن گردن
adductor عضله نزدیک کننده
stabilizer muscule عضله ثابت کننده
crick انقباض عضله پیداکردن
calf machine دستگاه پرورش عضله
myosin پروتئین اساسی عضله
relax ازاد و شل شدن عضله ها
relaxes ازاد و شل شدن عضله ها
relaxing ازاد و شل شدن عضله ها
supinator muscle عضله برون گردان
psoas عضله قطن پیسواس
pulled muscle عضله کشیده شده
injured muscle عضله اسیب دیده
tonus کشیدگی طبیعی عضله
abductors عضله دور کننده
lobes بخشی از عضله یا مغز
supinator عضله مدیره بخارج
tonicity کشیدگی طبیعی عضله
lobe بخشی از عضله یا مغز
tonus خاصیت انقباض عضله
abductor عضله دور کننده
crimp پیچش وانقباض عضله درخواب
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
crimped پیچش وانقباض عضله درخواب
crimps پیچش وانقباض عضله درخواب
epicardium قسمت خارجی عضله قلب
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
levator عضله بالابر ماهیچهای که عضو را بالامیبرد
masseter ماهیچه مخصوص جویدن عضله مضغ
d. muscle ماهیچه سه گوش شانه عضله دالی
cramp in the calf گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
myoglobin پروتئینی محتوی اهن قرمزدر عضله
charley horse [American] [colloquial] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
isokinetic exercise تقویت عضله ها به کمک وسایل مقاومتی
cramp in the leg گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
systremma [leg cramps] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
charleyhorse [American] [colloquial] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
tone کشیدگی طبیعی عضله حال و هوا
tones کشیدگی طبیعی عضله حال و هوا
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
isotonic exercise تقویت عضله ها به کمک وسایل مقاومتی محرک
stapedial وابسته به عضله واستخوان رکابی گوش میانی
charly horse کشیدگی یا گرفتگی عضله ران کشتی گیر
iron boot کفش اهنی تمرینی برای تقویت عضله پا
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
myocarditis اماس ماهیچه قلب ورم عضله قلب
in the midden of در میان
middle میان
half back میان
middles میان
middle part میان
between میان
intershoot در میان
in our midst در میان ما
into در میان
among میان
center میان
mesocarp میان بر
mean line خط میان
mean water میان اب
amid در میان
through از میان
amongst در میان
overthwart از میان
staggers یک در میان
omphalos میان
thru از میان
shortcut میان بر
per از میان
cross country میان بر
middling میان
crosscut میان بر
waistline میان
centered میان
centers میان
waist میان
waists میان
midrib رگ میان
diameters میان بر
diameter میان بر
mongst میان
centred میان
staggering یک در میان
stagger یک در میان
centre میان
waistlines میان
inter vivos در میان زنده ها
among each other <adv.> میان خودشان
intercurrent در میان اینده
intercurreace در میان امدن
intercellular میان یاختهای
hollow <adj.> میان تهی
inter se میان خودشان
inter nos در میان خودمان
duramen میان درخت
double space یک سطر در میان
diaphrgam میان پرده
decussate یکی در میان
floret of the disk گلچه میان
half back میان بازی کن
cut of a corner میان بر کردن
cut across میان بر کردن
cutoff راه میان بر
halfback میان بازیکن
halt back میان بازی کن
middleware میان افزار
centration میان گرایی
heartwood میان چوب
heart wood میان چوب
entracte میان پرده
midsection میان بخش
midrib رگ میان برگ
midrange میان دامنه
middleweight میان وزن
midmost میان ترین
middlemost میان ترین
middle weight میان وزن
middle sized میان اندازه
middle finger انگشت میان
midcourse میان راه
midbrain میان مغز
midships در میان کشتی
With a slender waist. میان با ریک
parenthetical میان دو کمانک
slim jim لاغر میان
shortcut میان برکردن
shortcut راه میان بر
short circuiting میان بر زدن
the means and the extremes دو میان و دو کرانه
to cut off a corner میان برکردن
to gird up one's loins میان بستن
to make mincemeat of از میان بردن
osculant در میان چندچیز
triple space دو سطر در میان
extra-mural میان دانشگاهی
staggered riveting پرچکاری یک در میان
high-pitched میان فراز
mesothorax میان سیه
mesosphere میان- سپهر
mesosphere میان کره
internode میان گره
intermural میان دیواری
intermontane میان کوه
interlucent میان تاب
interlocate در میان گذاردن
interlay در میان گذاردن
interjectory در میان انداخته
interjectory در میان اورده
interjacency وقوع در میان
interjacency میان بودن
intergroup میان گروهی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com