Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
target captain
عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
Other Matches
target bow
کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
handbow
کمان تیراندازی
archery
تیراندازی با تیر و کمان
target archery
مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
clout shooting
تیراندازی به هدف بزرگ ازمسافت 021 تا 081 متری باتیر و کمان
fita round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
western round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
posts
محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
posted
محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
post-
محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
post
محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
york round
مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
wand shoot
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
four handed game
بازی چهارنفره
golf
بازی بصورت انفرادی یا دونفره یا چهارنفره
firing position
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
polo
بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
rifle clasp
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
bow
کمان کمان هدفگیری
bowing
کمان کمان هدفگیری
bowed
کمان کمان هدفگیری
bows
کمان کمان هدفگیری
adinterim
ضمنا
at the same time
ضمنا"
by the way
ضمنا
impliedly
ضمنا"
by the bye
ضمنا
by implication
ضمنا"
in the mean time
ضمنا
implicity
ضمنا"
in the interim
ضمنا
implicitly
ضمنا"
now
<adv.>
ضمنا
by now
<adv.>
ضمنا
withal
ضمنا
withil
ضمنا`
meantime
ضمنا
tacit
ضمنا
meanwhile
ضمنا
constructively
ضمنا"
incidentally
ضمنا"
explicity or implicity
صراحتا" یا ضمنا"
enpassant
ضمنا درحین
implied
ضمنا" مفهوم
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
to smack of something
<idiom>
ضمنا فهماندن
[اصطلاح مجازی]
rainbow border
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .
بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
arcs
کمان
bowstring
زه کمان
arc
کمان
arches
کمان
bows
کمان
sagittarius
کمان
bowing
کمان
bowed
کمان
bow
کمان
sagittarii
کمان
fiddle bow
کمان
arch-
: کمان
arch-
کمان
arch
کمان
fiddlestick
کمان
arch
: کمان
arches
: کمان
spots
کمان
spot
کمان
shooting
تیراندازی
musketry
تیراندازی
shootings
تیراندازی
gunning
تیراندازی
gunnery
تیراندازی
archery
تیراندازی
pops
تیراندازی
pop
تیراندازی
popped
تیراندازی
irises
رنگین کمان
bowyer
کمان ساز
reflex arc
کمان بازتاب
bow
تعظیم کمان
bow
کمان شکاری
bows
کمان شکاری
bows
تعظیم کمان
bowyer
کمان فروش
crossbow
کمان زنبورکی
crossbow
کمان پولادی
crossbow
کمان صلیبی
crossbows
کمان زنبورکی
crossbows
کمان پولادی
crossbows
کمان صلیبی
power hacksaw
کمان اره
longbow
کمان بزرگ
stacked bow
کمان باریک
longbows
کمان بزرگ
to feel any one's pulse
کمان کردن
bowman
تیرانداز با کمان
arblast
کمان زنبورکی
atabalist
کمان زنبورکی
arch of corti
کمان کورتی
arch thrust
رانش کمان
sunbow
رنگین کمان
string picture
روزنه کمان
bow and arrow
تیر و کمان
straight bow
کمان راست
swede saw
کمان اره
swede saw
اره کمان
bowing
تعظیم کمان
bowman
تیرانداز کمان کش
bend
کمان خمش
to bend or draw the bow
کمان کشیدن
bow weight
وزن کمان
saw frame
کمان اره
bowed
تعظیم کمان
bowed
کمان شکاری
bowing
کمان شکاری
bare bow
کمان لخت
arches
چفت کمان
cross bow
گوله کمان
rainbows
رنگین کمان
long bow
کمان دستی
rainbow
رنگین کمان
arch
چفت کمان
arch-
چفت کمان
faces
شکم کمان
face
شکم کمان
cross bow
کمان پولادی
cross bow
کمان زنبورکی
cock feather
پر وصل به کمان
iris
رنگین کمان
included angle of arch
دهانه کمان
central angle of arch
دهانه کمان
opalesce
مانندرنگین کمان
nock
جای زه کمان
archer
تیرانداز با کمان
archers
تیرانداز با کمان
cant
کج گرفتن کمان
circular measure
اندازه کمان
field archery
تیراندازی صحرایی
offhand
تیراندازی ایستاده
firing table
جدول تیراندازی
fire trench
سنگر تیراندازی
firing area
منطقه تیراندازی
firing line
خط شروع تیراندازی
fire bay
دهلیز تیراندازی
scheme of fire
طرح تیراندازی
ready position
حاضربه تیراندازی
combat firing
تیراندازی جنگی
methode of fire
روش تیراندازی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
conduct of fire
هدایت تیراندازی
delivery error
اشتباه در تیراندازی
fire power
قدرت تیراندازی
dry sum
مشق تیراندازی
horseback archery
تیراندازی سواره
riflery
تیراندازی تفنگداری
order of fire
روش تیراندازی
gunning
تمرین تیراندازی
live
تیراندازی جنگی
lived
تیراندازی جنگی
shoots
تیراندازی کردن
fires
تیراندازی کردن
shoot
تیراندازی کردن
fired
تیراندازی کردن
fire
تیراندازی کردن
school shooting
تیراندازی در مدرسه
automatic fire
تیراندازی خودکار
the butts
میدان تیراندازی
verification fire
تیراندازی ازمایشی
gun
تیراندازی کردن
gunnery
قوانین تیراندازی
guns
تیراندازی کردن
crossbow man
کمانگیر با کمان صلیبی
great circle route
کمان دایره عظیمه
soundboard
کمان ویولن وتار
arc length
طول کمان
[ریاضی]
rectification of a curve
طول کمان
[ریاضی]
sounding board
کمان ویولن وتار
frame of hachsaw
کمان اره چکی
fogbow
رنگین کمان حاصل از مه
to bend or draw the bow
کمان را چله کردن
string fingers
سه انگشتی که زه کمان را می کشند
limbs
هرکدام از طرفین کمان
slingshot
[American E]
تیر و کمان سنگی
nock
شکاف انتهای کمان
catapult
[British E]
تیر و کمان سنگی
slingshot
[American E]
تیر و کمان قلابسنگی
catapult
[British E]
تیر و کمان قلابسنگی
understrung
فاصله زه تا دستگیره کمان
iridescency
نمایش رنگین کمان
iridescence
نمایش رنگین کمان
sounding boards
کمان ویولن وتار
anchoring
کشیدن زه کمان تاصورت
van
کمان سینه ناو
vans
کمان سینه ناو
bowstring
ریسمان دار زه کمان
anchors
کشیدن زه کمان تاصورت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com