English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (7 milliseconds)
English Persian
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
Other Matches
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
exerts بکاربردن
exert بکاربردن
exerted بکاربردن
exerting بکاربردن
putting بکاربردن
puts بکاربردن
adhibit بکاربردن
put بکاربردن
equivocate ابهام بکاربردن
cerebration بکاربردن مغز
equivocating ابهام بکاربردن
equivocates ابهام بکاربردن
equivocated ابهام بکاربردن
tautologize حشوقبیح بکاربردن
powers زور بکاربردن
powering زور بکاربردن
powered زور بکاربردن
power زور بکاربردن
mattock کلنگ دو سر بکاربردن
uses بکاربردن مصرف کردن
picks خلال دندان بکاربردن
pick خلال دندان بکاربردن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
use بکاربردن مصرف کردن
roadworthy مناسب برای بکاربردن درجاده ها
fish بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fishes بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fished بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
to play upon words جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
nursed شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
muscle استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscles استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
to rangeoneself خودرا
to dress up خودرا اراستن
to a onself خودرا اراستن
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
to d. oneself up خودرا گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
pontify خودرا مقدس نمودن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
self assertion خودرا جلو اندازی
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to breakin خودرا داخل کردن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
to sun one self خودرا افتاب دادن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
mince حرف خودرا خوردن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
flatten روحیه خودرا باختن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
insconce خودرا جای دادن
flattens روحیه خودرا باختن
minces حرف خودرا خوردن
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to play possum خودرا بنا خوشی زدن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
underplays دست خودرا ادا نکردن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
wrathful عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
slosh خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to calculate on فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshing خودرا بالجن وگل ولای الودن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshes خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
preening خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
mudlark اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preened خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preen خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation . فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com