Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
Other Matches
monophysite
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
psilanthropy
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
monopsychism
عقیده باینکه هکه جانهایاارواح یکی است
restorationism
عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
monogenism
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
kinetic theory of heat
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
malism
عقیده باینکه این جهان روی همرفته بد جهانی است
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
atomism
عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
physiocracy
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
natural philosopher
فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
hereditarian
کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
pivot foot
پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
as regards
نظر باینکه
as respects
نظر باینکه
since
نظر باینکه
as
نظر باینکه در نتیجه
iam inclined to think
متمایلم باینکه خیال کنم
minimalist
باینکه تقاضاهایش براورده شود
utilitarianism
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
arianism
اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
geocentric
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
modalism
اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
rivals
هم اورد
rivalling
هم اورد
supplement
پس اورد هم اورد
corrival
هم اورد
rivalled
هم اورد
competitor
هم اورد
competitors
هم اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
souvenir
ره اورد
antagonist
هم اورد
moraine
یخ اورد
flotsam
اب اورد
rivaled
هم اورد
souvenirs
ره اورد
rival
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
antagonists
هم اورد
gift
ره اورد
rivaling
هم اورد
gifts
ره اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
anthropocentric
معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
restorationist
کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
monadism
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
catastrophism
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
sizes
بر اورد کردن
present
ره اورد اهداء
adversaries
مبارز هم اورد
result
دست اورد
resulted
دست اورد
resulting
دست اورد
presented
ره اورد اهداء
grievous
اندوه اورد
presenting
ره اورد اهداء
consequences
دست اورد
presents
ره اورد اهداء
consequence
دست اورد
jetsam
کالای اب اورد
size
بر اورد کردن
snowdrift
برف باد اورد
snowdrifts
برف باد اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
he brought more money
باز پول اورد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
infusionism
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
rightly
<adv.>
به درستی
justly
<adv.>
به درستی
accuracy
درستی
soundness
درستی
straightness
درستی
properly
<adv.>
به درستی
rightfully
<adv.>
به درستی
duly
<adv.>
به درستی
exactness
درستی
correctitude
درستی
correctness
درستی
justness
درستی
rightness
درستی
rightfulness
درستی
legitimacy
درستی
integrality
درستی
validity
درستی
fidelity
درستی
correctly
<adv.>
به درستی
justly
به درستی
precision
درستی
genuineness
درستی
integrity
درستی
imprecision
نا درستی
uprightness
درستی
trueness
درستی
preciseness
درستی
exactitude
درستی
aright
<adv.>
به درستی
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
honestly
از روی درستی
truth value
ارزش درستی
to verifty a staement
درستی ونادرستی
truth
درستی صداقت
truth table
جدول درستی
honesty
درستکاری درستی
validation
تنفیذ درستی
justice
درستی دادگستری
approximately
تقریبا به درستی
rectitude
راستی درستی
the a of a trans lation
درستی ترجمه
truths
درستی صداقت
damchi
راستی و درستی
propriety of behaviour
درستی رفتار
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
accuracy
درجه دقت درستی
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
bona fide
به طور جدی به درستی
to foel
حال درستی نداشتن
uprightaess
درستی راستی عدالت
functioned
انجام عمل به درستی
functions
انجام عمل به درستی
function
انجام عمل به درستی
true false test
ازمایش درستی ونادرستی چیزی
truth table
جدول درستی جذول صحت
Veitch diagram
نمایش گرافیکی جدول درستی
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
accurately
به درستی و بدون هر گونه خطا
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
He seems to be an honest man.
آدم درستی بنظرمی آید
cynic
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
Are we on the right road for ... ?
آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
to prove a will
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
cynically
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
cynical
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
timed
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
bogota
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
animism
اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
check
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checked
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
hyphenation
تنظیم خط وط با پهنای مشخص به تقسیم کلمات طولانی در انتهای هر خط به درستی
one element
تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
comparator
وسیله منط قی که درستی خروجی آن درست است که ورودیها با هم فرق کنند
supervise
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
partial RAM
قطعه RAM که فقط یک بخش آن به درستی کار میکند در قط عات جدید
supervising
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
opinions
عقیده
creed
عقیده
opinion
عقیده
faith
عقیده
doctrines
عقیده
belief
عقیده
doctrine
عقیده
credo
عقیده
tenet
عقیده
credos
عقیده
thoughts
عقیده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com