Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
tide mark
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
Other Matches
sewsaw
بالا و پائین رفتن
phreatic decline
پائین رفتن سطح ایستائی
fluctuable
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
check mark
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
red out
از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
gyrodyne
رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
hope chest
جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
signal distance
فاصله علامتی
signal element
عنصر علامتی
underscoring
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
first signal system
دستگاه علامتی اول
underscores
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
underscored
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
underscore
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
second signal system
دستگاه علامتی دوم
virgule
علامتی بدین شکل
low productivity
بازده پائین
low price
قیمت پائین
land vi
پائین امدن
downwards
بطرف پائین
f.of a bed
پائین بستریاتختخواب
f.of a page
پائین صفحه
katabatic
پائین اینده
falling of the womb
پائین افتادگی
juniority
رتبه پائین تر
argument
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
arguments
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
proprietary goods
کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
cross modulation
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
all-embracing
چیزی که روی همه کس و یا همه چیز اثر میگذارد
check point
علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
arithmetic
علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
boundaries
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
neap tide
پائین ترین جزر و مد
shift downward
حرکت به سمت پائین
sewsaw
پس و پیش بالا و پائین
bottom price
پائین ترین قیمت
light or lighted
پائین امدن واردامدن
shift downward
انتقال به سمت پائین
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
press mark
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
ack
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
tax haven
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
falling of the womb
سقوط کردن پائین افتادگی
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
to d. a hill
از تپه ایی پائین امدن
to reach down
سوی پائین دراز کردن
tax havens
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
so
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
beginning of tape marker
علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
to haul a ship
بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
least developed countries
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
velocity of retreat
سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
cursor
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
cursors
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
No matter which way you fling a cat, it will light.
<proverb>
گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
check-points
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
flowcharting symbol
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
causey
دیواره
bulwark
دیواره سد
bulwarks
دیواره سد
cliff
دیواره
escarpments
دیواره
walls
دیواره
wall
دیواره
escarpment
دیواره
barriers
دیواره
barrier
دیواره
curtains
دیواره
parapets
دیواره
cliffs
دیواره
parapet
دیواره
embankment
دیواره
dissepiment
دیواره
echal
دیواره
bulkhead
دیواره
rims
دیواره
rim
دیواره
embankments
دیواره
partition
دیواره
partitions
دیواره
bulkheads
دیواره
septum
دیواره
parapet
محجر دیواره
basket dam
دیواره سبدی
bank genesis
پیدایش دیواره
arch-facade
دیواره ی مشبکی
sausage dam
دیواره تورسنگی
training wall
دیواره راهنما
banch wall
دیواره محافظ
cordon
سرپوش دیواره
wing wall
دیواره جانبی
approach wall
دیواره ورودی
parapets
محجر دیواره
groyne
سد یا دیواره ساحلی
guide wall
دیواره راهنما
banch wall
دیواره پشتیبان
collision bulkhead
دیواره ضد تصادم
bulwarks
دیواره محافظ
collision bulkhead
دیواره نشکن
bulwark
دیواره محافظ
bulkhead
تیغه دیواره
insulated wall
دیواره عایق
bulkheads
تیغه دیواره
snow fence
دیواره برفگیر
port a punch card
علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
bank effect
اثر دیواره کانال
heels
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heel
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
levee
دیواره ساحلی رودخانه
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
choir-wall
[دیواره ی جداکننده جایگاه]
positive cut off
دیواره اب بند کامل
bullword
دیواره روی پل کشتی
perforated cutoff
دیواره نیمه تراوا
coaming
دیواره دور دریچه ها
ice foot
دیواره یخ درنواحی شمال
hatch coaming
دیواره دور دریچه
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
fireback
دیواره عقبی کوره یابخاری
partitives
وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
tambour
دیواره متحرک چوبی ساختن
ice-foot
[دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
gunwale
لبه بالایی دیواره قایق
partitive
وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
bulkheads
دیواره عمودی روی قایق
bulkhead
دیواره عمودی روی قایق
petard
خرج تخریب دیواره و پایه پل
kickbacks
دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
kickback
دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
padeye
حلقه ثابت دیواره پل ناو
phlebitic
وابسته به اماس دیواره ورید
scabbing
نفوذ بسکها درداخل دیواره هدف
lined well
چاهی که دیواره ان با سنگ پوشش شده باشد
uncased well
چاهی که دیواره جدار ان پوشش نشده باشد
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
scabbing
بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
toes
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
integral tank
تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
crankum
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crinkum
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crankle
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
Crinkle
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
open jet tunnel
تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
three cushion billiards
بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choire-enclosure
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
vapor pressure
فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
liquidity preference theory
براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
termed
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
night-time
هنگام شب
night time
هنگام شب
terming
هنگام
seasoned
هنگام
time
هنگام
times
هنگام
term
هنگام
gamut
هنگام
oestrum
هنگام
timed
هنگام
at dark
هنگام شب
at night
شب هنگام
at nightfall
شب هنگام
nightfall
شب هنگام
season
هنگام
moment
هنگام
moments
هنگام
nighttide
شب هنگام
night tide
هنگام شب
night season
شب هنگام
night season
هنگام شب
during
هنگام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com