English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (45 milliseconds)
English Persian
to make up hay in to bundles علف خشک را دسته کردن
Search result with all words
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
bundle دسته کردن
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles دسته کردن
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling دسته کردن
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
band دسته کردن
bands دسته کردن
rat دسته خود را ترک کردن
truss دسته کردن
trussed دسته کردن
trusses دسته کردن
trussing دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن
groups دسته دسته کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن
batch دسته کردن مجموع کردن
batches دسته کردن مجموع کردن
sort دسته دسته کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته دسته کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته دسته کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
beam دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
chorus هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused هم سرایی کردن دسته خوانندگان
choruses هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing هم سرایی کردن دسته خوانندگان
team دسته درست کردن
teams دسته درست کردن
cluster سنبله دسته کردن
cluster bomb سنبله دسته کردن
cluster bombs سنبله دسته کردن
clusters سنبله دسته کردن
rating دسته بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
wreathe گل ها را دسته کردن
wreathed گل ها را دسته کردن
wreathes گل ها را دسته کردن
wreathing گل ها را دسته کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
categorised دسته بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
categorizes دسته بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
classify دسته بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort دسته بندی کردن
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted دسته بندی کردن
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts دسته بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
gang دسته جمعی عمل کردن
gangs دسته جمعی عمل کردن
sheaf دسته کردن
bunch دسته کردن خوشه کردن
bunched دسته کردن خوشه کردن
bunches دسته کردن خوشه کردن
bunching دسته کردن خوشه کردن
faggot دسته کردن
faggots دسته کردن
fagot دسته کردن
aggroup دسته کردن
batching دسته کردن
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
groupage دسته بندی کردن
lot integrity دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
quire کاغذ را دسته کردن
record blocking دسته کردن رکوردها
regimentalation دسته بندی کردن
sheave دسته کردن بصورت بافه دراوردن
to erect into دسته بندی کردن به
to form into groups دسته بندی کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
Other Matches
distribute دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
cluster دسته کردن
nosegay دسته گل یایک دسته علف
rally دسته بندی کردن
sort دسته بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To drop a brick . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To put ones foot in it . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
to crack [break up] a gang دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
sects دسته دسته مذهبی
in detail مفصلا دسته دسته
scores of people دسته دسته مردم
troop دسته دسته شدن
shoals of people دسته دسته مردم
streams of people دسته دسته مردم
assort دسته دسته شدن
trooping دسته دسته شدن
sect دسته دسته مذهبی
they came in bands دسته دسته امدند
trooped دسته دسته شدن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
drove دسته
levers دسته
assortments دسته
cheque book دسته چک
droves دسته
detachment دسته
nosegay دسته گل
detachments دسته
passel دسته
team دسته
teams دسته
gangs دسته
gang دسته
bouquets دسته گل
bouquet دسته گل
lever دسته
assortment دسته
class دسته
cluster دسته
cluster bombs دسته
covey دسته
classing دسته
genus دسته
sheaf دسته
cluster bomb دسته
pitman دسته
classes دسته
classis دسته
category دسته
clans دسته
skulked دسته
clan دسته
schools دسته
school دسته
classed دسته
clusters دسته
skulk دسته
skulking دسته
skulks دسته
confraternity دسته
ears دسته
bail arm دسته
hilt دسته
hilts دسته
A bouquet (bunch)of flowers. دسته گه
A bunch ( bouquet ) of flowers . دسته گل
processions دسته
procession دسته
ringleader سر دسته
ringleaders سر دسته
bevy دسته
helms دسته
helm دسته
ear دسته
nib دسته
nibs دسته
sections دسته
section دسته
stem دسته
stemmed دسته
stemming دسته
stems دسته
ilk دسته
hordes دسته
horde دسته
bundle دسته
bundles دسته
bundling دسته
clump دسته
clumped دسته
clumping دسته
clumps دسته
congregations دسته
congregation دسته
shook دسته
fagot دسته
faggots دسته
cliques دسته
clique دسته
parcels دسته
parcel دسته
lot دسته
skein دسته
skeins دسته
brigades دسته
faggot دسته
work team دسته
tussocks دسته مو
set دسته
cranks دسته
cranking دسته
troop دسته
cranked دسته
trooped دسته
crank دسته
trooping دسته
sets دسته
tussock دسته مو
boodle دسته
bodle دسته
group دسته
groups دسته
setting up دسته
platoons دسته
range دسته
batches دسته
leader سر دسته
tress دسته مو
scores دسته دسته
groups دسته دسته
corps دسته
bracket دسته
batch دسته
platoon دسته
host دسته
hosted دسته
hosting دسته
hosts دسته
ranges دسته
ranged دسته
bunching دسته
rabble دسته
wisps دسته
bunches دسته
haft دسته
handhold دسته
kinds دسته
handles دسته
kind دسته
kindest دسته
fascicled دسته دسته
handle دسته
fasciculate دسته دسته
tuft دسته
tufts دسته
wisp دسته
handgrip دسته
party دسته
lugging دسته
fascicle دسته
bunch دسته
army دسته
fascicle or cule دسته
lugged دسته
lug دسته
gens دسته
armies دسته
brigade دسته
lugs دسته
bunched دسته
helve دسته
fagot دسته هیزم
ansate دسته دار
haft دسته کارد
stacks دودکش دسته
handled دسته دار
swarms دسته زیاد
swarm دسته زیاد
shoal دسته شدن
estates دسته طبقه
estate دسته طبقه
outs دسته بی نفوذ
as fresh as a daisy <idiom> مثل یک دسته گل
faggots دسته هیزم
faggot دسته هیزم
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
shoals دسته شدن
swarmed دسته زیاد
scale دسته بندی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com