Dictiornary-Farsi | عملی بودن اگاهی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
sensibleness	عملی بودن اگاهی


Other Matches

availability	عملی بودن
practicalness	عملی بودن
practicableness	عملی بودن
practicality	عملی بودن
practicalities	عملی بودن
practicability	عملی بودن
usefulness	عملی بودن
usability	عملی بودن
application [applicability]	عملی بودن
applicability	عملی بودن
feasibilty	عملی بودن
impracticability	غیر عملی بودن
pragamatist	کسیکه عملی بودن هر چیز راضر ر میداند
consciousness	اگاهی
mindfulness	اگاهی
intelligence	اگاهی
consciousness	حس اگاهی
monition	اگاهی
perception	اگاهی
information	اگاهی
knowledge	اگاهی
cogency	اگاهی
inkling	اگاهی
informational	اگاهی
ideas	اگاهی
idea	اگاهی
conizance	اگاهی
noticed	اگاهی
intimations	اگاهی
perceptions	اگاهی
appreciation [awareness]	حس اگاهی
awareness	حس اگاهی
conscience [archaic for: consciousness]	حس اگاهی
acquaintances	اگاهی
notice	اگاهی
intimation	اگاهی
conscious mind	حس اگاهی
notices	اگاهی
noticing	اگاهی
i.e.	اگاهی
awareness	اگاهی
advertisements	اگاهی
meta knowledge	اگاهی غیرنمادین
apprise	اگاهی دادن
monitors	اگاهی دهنده
class consciousness	اگاهی طبقهای
monitored	اگاهی دهنده
transinformation	اگاهی متقابل
monitor	اگاهی دهنده
informant	اگاهی دهنده
informants	اگاهی دهنده
augury	پیش اگاهی
coconscious	اگاهی ثانوی
notify	اگاهی دادن
knowledge engineer	مهندسی اگاهی
knowledge domain	قلمرو اگاهی
knowledge base	پایگاه اگاهی
knowlege representation	نمایش اگاهی
auguries	پیش اگاهی
precognition	پیش اگاهی
letter of a	اگاهی نامه
awakened	اگاهی یافته
conversance	اگاهی کامل
the infinitive mood	مصدر اگاهی
notified	اگاهی دادن
notifies	اگاهی دادن
notifying	اگاهی دادن
coconsciousness	اگاهی ثانوی
forebedement	اگاهی از پیش
apprising	اگاهی دادن
foreknowledge	اگاهی از پیش
learn	اگاهی یافتن
conversancy	اگاهی کامل
criminal i. department	اداره اگاهی
the d. poliee	اداره اگاهی
criminal investigation department	اداره اگاهی
learns	اگاهی یافتن
to give intelligence	اگاهی دادن
informs	اگاهی دادن
advertiser	اگاهی دهنده
group consciousness	اگاهی گروهی
advertisers	اگاهی دهنده
prescience	اگاهی از پیش
to come to know	اگاهی یافتن
foredknowlege	اگاهی از پیش
cognizance	شناسایی اگاهی
informatory	اگاهی بخش
to give the alarm	اگاهی دادن
to give to understand	اگاهی دادن
apprises	اگاهی دادن
inform	اگاهی دادن
information theory	نظریه اگاهی
informing	اگاهی دادن
to give notice	اگاهی دادن
alarmingly	: هشدار اگاهی از خطر
foretells	ازپیش اگاهی دادن
alarms	: هشدار اگاهی از خطر
for your information	برای اگاهی شما
we are informed by him that	محترما` اگاهی میدهد که
foretelling	ازپیش اگاهی دادن
alarm	: هشدار اگاهی از خطر
dopes	اگاهی داروی مخدر
dope	اگاهی داروی مخدر
sciences	علم طبیعی اگاهی
Scotland	اداره اگاهی در لندن
foretold	از پیش اگاهی داد
subliminal	خارج ازمرحله اگاهی
subliminally	خارج ازمرحله اگاهی
science	علم طبیعی اگاهی
immediacy	اگاهی حضور ذهن
alarum	: هشدار اگاهی از خطر
you are advised that	به شما اگاهی میدهد
foreknow	از غیب اگاهی داشتن
alarmed	: هشدار اگاهی از خطر
foretell	ازپیش اگاهی دادن
monitory	وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
brief	کوتاه کردن اگاهی دادن
briefed	کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer	کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest	کوتاه کردن اگاهی دادن
enlightement	روشنی فکر اگاهی حقیقی
to obtaini. on anything	درباره چیزی اگاهی یافتن
self awareness	اگاهی از خود خویشتن شناسی
to keep the track of something	پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
know allmen by these presents	بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
forecasts	از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
intelligently	از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
forecasted	از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
it came to my knowledge	من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
forecast	از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
agent provocateur	مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
i have no idea of that	هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
to off an agreement	قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
agents provocateurs	مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
check string	ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
fenders	علائمی که جهت اگاهی ازوضع جاده در راهها نصب میشود
private d.	کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
booked	اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book	اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books	اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
objectives	عملی
manageable <adj.>	عملی
operative	عملی
makable <adj.>	عملی
workable <adj.>	عملی
possible [doable, feasible] <adj.>	عملی
operatives	عملی
objective	عملی
makeable <adj.>	عملی
makable [spv. makeable] <adj.>	عملی
practicable	عملی
de facto	عملی
practicable <adj.>	عملی
down to earth	عملی
practic	عملی
pracitcable	عملی
factual	عملی
achievable <adj.>	عملی
factually	عملی
contrivable <adj.>	عملی
doable <adj.>	عملی
pragmatic	عملی
executable <adj.>	عملی
performable	عملی
operable	عملی
feasible	عملی
practicals	عملی
feasible <adj.>	عملی
ex post	عملی
purposeful <adj.>	عملی
suitable <adj.>	عملی
applicative	عملی
applicatory <adj.>	عملی
useful <adj.>	عملی
purpose-built <adj.>	عملی
purposive <adj.>	عملی
utilitarian [useful] <adj.>	عملی
down-to-earth	عملی
empirical	عملی
functional <adj.>	عملی
operational	عملی
appropriate [for an occasion] <adj.>	عملی
workable	عملی
pragmatics	عملی
applied	عملی
experimental	عملی
business like	عملی
proper <adj.>	عملی
practical <adj.>	عملی
handy <adj.>	عملی
convenient <adj.>	عملی
wrming message	پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
workable competition	رقابت عملی
applied research	تحقیقات عملی
carry into effect	عملی کردن
workability	امر عملی
put ineffect	عملی کردن
feasible	امکان عملی