English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
spial عمل مخفی انجام دادن
Search result with all words
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
Other Matches
ballots رای مخفی دادن
ballot رای مخفی دادن
balloted رای مخفی دادن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
perform انجام دادن
effect انجام دادن
make something happen انجام دادن
bring inbeing انجام دادن
fulfil انجام دادن
fulfill [American] انجام دادن
effected انجام دادن
effecting انجام دادن
performs انجام دادن
execute انجام دادن
accomplish انجام دادن
performed انجام دادن
carry out انجام دادن
go through انجام دادن
to make good انجام دادن
to carry through انجام دادن
to go through انجام دادن
do up انجام دادن
to put through انجام دادن
to bring to effect انجام دادن
fulfilled انجام دادن
furnishing انجام دادن
fulfill انجام دادن
fulfit انجام دادن
to bring to an issve انجام دادن
to follow out انجام دادن
chars انجام دادن
char انجام دادن
furnish انجام دادن
paying انجام دادن
put on انجام دادن
parform انجام دادن
stand to انجام دادن
fulfils انجام دادن
fulfills انجام دادن
fulfilling انجام دادن
to carry into execution انجام دادن
to do a thing the right way انجام دادن
administer انجام دادن
charring انجام دادن
put inpractice انجام دادن
pays انجام دادن
carry into effect انجام دادن
covers انجام دادن
coverings انجام دادن
chare انجام دادن
bring into being انجام دادن
put into effect انجام دادن
put into practice انجام دادن
make a reality انجام دادن
cover انجام دادن
furnishes انجام دادن
pay انجام دادن
implement انجام دادن
accomplishing انجام دادن
implemented انجام دادن
accomplishes انجام دادن
implementing انجام دادن
accomplish انجام دادن
implements انجام دادن
make out <idiom> انجام دادن
carry out انجام دادن
implement انجام دادن
put ineffect انجام دادن
actualize انجام دادن
actualise [British] انجام دادن
carry ineffect انجام دادن
redoes دوباره انجام دادن
solemnize باتشریفات انجام دادن
to do by halves ناقص انجام دادن
overdo بیش از حد انجام دادن
overdoes بیش از حد انجام دادن
redo دوباره انجام دادن
repeats دوباره انجام دادن
alternate بنوبت انجام دادن
redid دوباره انجام دادن
manipulates بامهارت انجام دادن
served خدمت انجام دادن
put across خوب انجام دادن
top خوب انجام دادن
manipulate با دست انجام دادن
lurked در خفا انجام دادن
go the whole hog <idiom> بطورکامل انجام دادن
lurk در خفا انجام دادن
completion of a contract انجام دادن قرارداد
overdid بیش از حد انجام دادن
serve خدمت انجام دادن
repeat دوباره انجام دادن
serves خدمت انجام دادن
redoing دوباره انجام دادن
to bring through خوب انجام دادن
redone دوباره انجام دادن
out act بهتر انجام دادن از
dash بسرعت انجام دادن
reworks دوباره انجام دادن
overdoing بیش از حد انجام دادن
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
performs انجام دادن خوب یا بد
perform انجام دادن خوب یا بد
manipulate بامهارت انجام دادن
reworking دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . موبه مو انجام دادن
misdo ناصحیح انجام دادن
rework دوباره انجام دادن
lurks در خفا انجام دادن
to toss off زود انجام دادن
lurking در خفا انجام دادن
on the beam <idiom> خوب انجام دادن
dashes بسرعت انجام دادن
alternates بنوبت انجام دادن
dashed بسرعت انجام دادن
reworked دوباره انجام دادن
alternated بنوبت انجام دادن
manipulated بامهارت انجام دادن
performed انجام دادن خوب یا بد
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
consummate انجام دادن عروسی کردن
plodded بازحمت کاری را انجام دادن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
To do something with ease(easily). کاری را به آسانی انجام دادن
heat treat انجام دادن عملیات حرارتی
plodding بازحمت کاری را انجام دادن
plod بازحمت کاری را انجام دادن
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
finish انجام دادن چیزی تا انتها
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
To do something on ones own . سر خود کاری را انجام دادن
consummated انجام دادن عروسی کردن
raise Cain <idiom> کمک ،کاری انجام دادن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
To do something hurriedly . کاری را با عجاله انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation کاری را سر صبر انجام دادن
do something to one's hearts's content کاری را حسابی انجام دادن
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
to do a good job کاری را خوب انجام دادن
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
consummating انجام دادن عروسی کردن
consummates انجام دادن عروسی کردن
pops بسرعت عملی انجام دادن
popped بسرعت عملی انجام دادن
pop بسرعت عملی انجام دادن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
To do (perform) ones duty. تکلیف خود را انجام دادن
plods بازحمت کاری را انجام دادن
terrorizing با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
achieve انجام دادن [بانجام رسانیدن]
terrorizes با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
achieved انجام دادن بانجام رسانیدن
in the groove <idiom> حداکثر کار را انجام دادن
achieves انجام دادن بانجام رسانیدن
complete کامل کردن انجام دادن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
achieving انجام دادن بانجام رسانیدن
terrorize با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorised با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
take the plunge <idiom> بادروغ کاری را انجام دادن
completed کامل کردن انجام دادن
bootleg معامله قاچاقی انجام دادن
terrorized با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
redoing انجام دادن مجدد چیزی
redoes انجام دادن مجدد چیزی
completing کامل کردن انجام دادن
redone انجام دادن مجدد چیزی
redo انجام دادن مجدد چیزی
redid انجام دادن مجدد چیزی
the way of doing something به روشی کاری را انجام دادن
completes کامل کردن انجام دادن
speculating معاملات پرخطر انجام دادن
do انجام دادن کفایت کردن
speculates معاملات پرخطر انجام دادن
speculated معاملات پرخطر انجام دادن
speculate معاملات پرخطر انجام دادن
single stepping در یک مرحله انجام دادن یا شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com