Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (21 milliseconds)
English
Persian
pattinsonprocess
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
Search result with all words
compound
تصفیه کردن
compounded
تصفیه کردن
compounds
تصفیه کردن
accord
تصفیه کردن
accorded
تصفیه کردن
accords
تصفیه کردن
filter
تصفیه کردن
filters
تصفیه کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
purifies
تصفیه کردن پالودن
purify
تصفیه کردن پالودن
purifying
تصفیه کردن پالودن
refine
تصفیه کردن
refine
تصفیه کردن پالودن
refines
تصفیه کردن
refines
تصفیه کردن پالودن
urbanised
صاف کردن تصفیه کردن
urbanises
صاف کردن تصفیه کردن
urbanising
صاف کردن تصفیه کردن
urbanize
صاف کردن تصفیه کردن
urbanized
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing
صاف کردن تصفیه کردن
settle
واریز کردن تصفیه کردن
settle
تصفیه حساب کردن
settle
تصفیه کردن سازش کردن
settles
واریز کردن تصفیه کردن
settles
تصفیه حساب کردن
settles
تصفیه کردن سازش کردن
smelt
تصفیه کردن گداخته شدن
smelted
تصفیه کردن گداخته شدن
smelts
تصفیه کردن گداخته شدن
tries
تصفیه کردن
try
تصفیه کردن
acquit
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
پرداختن و تصفیه کردن
chasten
تصفیه وتزکیه کردن
chastened
تصفیه وتزکیه کردن
chastening
تصفیه وتزکیه کردن
chastens
تصفیه وتزکیه کردن
clarifies
تصفیه کردن
clarify
تصفیه کردن
clarifying
تصفیه کردن
accommodate
تصفیه کردن
accommodate
وفق دادن تصفیه کردن
accommodated
تصفیه کردن
accommodated
وفق دادن تصفیه کردن
accommodates
تصفیه کردن
accommodates
وفق دادن تصفیه کردن
reconcile
تصفیه کردن
reconciles
تصفیه کردن
reconciling
تصفیه کردن
establish
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing
تصدیق کردن تصفیه کردن
rectified
تصفیه کردن
rectifies
تصفیه کردن
rectify
تصفیه کردن
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
administer
تصفیه کردن
administered
تصفیه کردن
administering
تصفیه کردن
administers
تصفیه کردن
sublimate
تصفیه کردن
sublimated
تصفیه کردن
sublimates
تصفیه کردن
sublimating
تصفیه کردن
age harden
تصفیه کردن عمل اوردن
air refining
با هوا تصفیه کردن
calcine
تصفیه کردن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out
تصفیه حساب کردن
depurate
تصفیه کردن
etherealize
اسمانی کردن تصفیه کردن
puriform
پاک کردن تصفیه کردن
puriform
تصفیه کردن
rarefy
تصفیه کردن
rarify
تصفیه کردن
smeet
تصفیه کردن
to a upon
تصفیه کردن
to make odds even
اختلافات را تصفیه کردن
to pay off
تصفیه کردن
to pay out
تصفیه کردن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
to set at rest
تصفیه کردن
to try out
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
adjustment
تصفیه
adjustments
تصفیه
clarification
تصفیه
clearance
تصفیه
administration
تصفیه
infiltration
تصفیه
depuration
تصفیه
administrations
تصفیه
arrangement
تصفیه
arrangements
تصفیه
liquidation
تصفیه
water purification
تصفیه اب
water softeners
اب تصفیه کن
settlement
تصفیه
fining
تصفیه
purgation
تصفیه
conciliation
تصفیه
expurgation
تصفیه
percolation
تصفیه
settlements
تصفیه
rectification
تصفیه
water softener
اب تصفیه کن
adjust
تصفیه نمودن
trustees
مدیر تصفیه
trustee
مدیر تصفیه
receiver
مدیر تصفیه
refinery
تصفیه خانه
gas cleaning
تصفیه گاز
gold parting
تصفیه طلا
filtration
تصفیه پالایش
gold refining
تصفیه طلا
outstandingly
تصفیه نشده
catharsis
تصفیه تطهیر
clarifies
تصفیه شدن
settlements
تصفیه پرداخت
clarify
تصفیه شدن
depurator
تصفیه کننده
clarifying
تصفیه شدن
depuratory
تصفیه کننده
settlement
تصفیه پرداخت
expurgatory
تصفیه کننده
depurative
تصفیه کننده
expurgator
تصفیه کننده
outstanding
تصفیه نشده
unsettled
تصفیه نشده
order of discharge
حکم تصفیه
water sterilizing bag
کیف تصفیه اب
receivers
مدیر تصفیه
calcining klin
بوته تصفیه
overrefinement
تصفیه بسیار
secondary treatment
تصفیه دومین
administrator
مدیر تصفیه
administrators
مدیر تصفیه
refinef copper
مس تصفیه شده
refineries
تصفیه خانه
purification
شستشو تصفیه
primary treatment
تصفیه نخستین
discharge
مفاصا تصفیه
break up price
بهای تصفیه
average adjustment
تصفیه خسارت
administratrix
مدیره تصفیه
discharges
مفاصا تصفیه
zone purification
تصفیه منطقهای
have it out with someone
<idiom>
تصفیه حساب
calcining method
روش تصفیه
liquidation
تصفیه شرکت
liquidator
مدیر تصفیه
liquidators
مدیر تصفیه
purificator
تصفیه کننده
official receiver
مدیر تصفیه
official liquidator
مدیر تصفیه
refines
تصفیه شدن
purified
تصفیه شده
refine
تصفیه شدن
refined
تصفیه شده
sewage purification
تصفیه فاضلاب
cathartic
تصفیه کننده روانپاکساز
provisional assignee
مدیر تصفیه موقت
liquidation
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
sewage works
{sg}
تصفیه خانه فاضلاب
filtrate
مایع تصفیه شده
waste water purification plant
تصفیه خانه فاضلاب
expurgatorial
تصفیه یاتنقیح کننده
gold refinery
واحد تصفیه طلا
peaceful adjustment of disputes
تصفیه مسالمت امیز
realization
[American E]
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
realisation
[British E]
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
purificative
تصفیه کننده تصفیهای
refined oil
نفت تصفیه شده
refined spelter
روی تصفیه شده
furnace refining
تصفیه و پالایش کوره
scrubbing process
فرایند شستشو و تصفیه
clarified
ناب تصفیه شده
clarificant
ماده تصفیه کننده
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
filtering
صاف کنندگی تصفیه
refined lead
سرب تصفیه شده
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
refined asphalt
قیر تصفیه شده
purificatory
تصفیه کننده تصفیهای
air refining process
فرایند تصفیه با هوا
refined iron
اهن تصفیه شده
purofier
اسباب تصفیه گاز
raffinate
ماده تصفیه شده
muscovado
قند تصفیه نشده
calcined lime
اهک تصفیه شده
aquavitae
الکل تصفیه نشده
clearance sales
فروش به منظور تصفیه حراج
filtrable
قابل پالایش تصفیه پذیر
we squared for our meal
حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
filterable
قابل پالایش تصفیه پذیر
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
clearance sale
فروش به منظور تصفیه حراج
puritaism
سخت گیری در تصفیه مذهب
calcined ore
سنگ معدن تصفیه شده
purge
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
catharsis
تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
purged
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
settling days
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
scrubber
دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
purges
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
finery
زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
leaching
دباغی بوسیله اب نمک وپوست درخت وغیره تصفیه خاک
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
creditor's bill
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
clearing a bill
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
cleanest
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleans
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleaned
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com