English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (9 milliseconds)
English Persian
abjuration عهد شکنی سوگند شکنی
Search result with all words
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
to perjure oneself سوگند شکنی کردن
Other Matches
iconoclasm بت شکنی
icon oclasm بت شکنی
crushing سنگ شکنی
to break a law قانون شکنی
breaches قانون شکنی
breached قانون شکنی
cop-out عهد شکنی
breach قانون شکنی
cop-outs عهد شکنی
cop-outs قول شکنی
abjuration پیمان شکنی
cop-out قول شکنی
disobligingness دل شکنی بیمروتی
deblocking بلاک شکنی
deblocking کنده شکنی
offense قانون شکنی
treason پیمان شکنی
perfidiousness پیمان شکنی
icon oclasm شمایل شکنی
iconoclasm شمایل شکنی
violation پیمان شکنی
perfidy پیمان شکنی
break a record رکورد شکنی
forswear پیمان شکنی یانقض
perfidiously ازروی پیمان شکنی
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
perjurious ناشی از پیمان شکنی
selfhumbling فروتنی خود شکنی
forswears پیمان شکنی یانقض
forswore پیمان شکنی کرد
offenses قانون شکنی- بزه
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
forswearing پیمان شکنی یانقض
offence قانون شکنی- بزه
To break the law (rules , regulations). قانون شکنی کردن
spree میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
sprees میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
to perjure oneself پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
swear سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
adjuration سوگند
oaths سوگند
attestation سوگند
sacraments سوگند
sacrament سوگند
oath سوگند
to take an oath سوگند خوردن
upon my world بشرافتم سوگند
up my conscience به وجدانم سوگند
loyalty oath [American E] سوگند وفاداری
upon my honor به شرافتم سوگند
od سوگند ملایم
oath of allegiance سوگند وفاداری
to lift one's hand سوگند خوردن
taking an oath اتیان سوگند
take oath سوگند یادکردن
to swear an oath [on, to] , to take an oath [on; to] سوگند خوردن [به]
take an oath سوگند خوردن
swearing formula سوگند نامه
swear by سوگند خوردن به
to administer سوگند دادن
abjure سوگند شکستن
swearing in سوگند دادن
abstention from taking an oath نکول سوگند
swear سوگند خوردن
false oath سوگند دروغ
Hippocratic oath سوگند بقراطی
administering an oath سوگند دادن
swearing-in سوگند دادن
affidavits سوگند نامه
abjuring سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
swearings-in سوگند دادن
swears سوگند خوردن
adjure سوگند دادن
abjured سوگند شکستن
oddest :سوگند ملایم
odder :سوگند ملایم
odd :سوگند ملایم
gar سوگند ملایم
swearing اتیان سوگند
administrations سوگند دادن
by god سوگند بخدا
administration سوگند دادن
by g به جرجیس سوگند
admirster an oath سوگند دادن
adjurer سوگند دهنده
perjure سوگند دروغ خوردن
put a person on his oath کسی را سوگند دادن
wager of law تبری جستن با سوگند
god-awful سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
forswearing سوگند دروغ خوردن
goddammit سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
attest سوگند یاد کردن
attested سوگند یاد کردن
attesting سوگند یاد کردن
attests سوگند یاد کردن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
forswears سوگند دروغ خوردن
forswear سوگند دروغ خوردن
goddamn سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
perjures سوگند دروغ خوردن
perjuring سوگند دروغ خوردن
swear on سوگند به چیزی خوردن
to swore falsely سوگند دروغ خوردن
sanctions فتوای کلیسایی سوگند
official oath سوگند قانونی یا رسمی
sanctity of an oath حرمت سوگند یا قسم
sanctioning فتوای کلیسایی سوگند
manswear سوگند دروغ خوردن
sanctioned فتوای کلیسایی سوگند
sanction فتوای کلیسایی سوگند
abjurer or abjuror سوگند شکن ترک
to swear by all that is sacred بمقدسات عالم سوگند
abjeure با سوگند ترک کردن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to forswear oneself سوگند دروغ خوردن
to swear like a trooper زیاد سوگند خوردن
conjures سوگند دادن جادو کردن
conjured سوگند دادن جادو کردن
conjure سوگند دادن جادو کردن
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
to keep an oath inviolate معتبر نگه داشتن سوگند
in my f. به ایین سوگند خدامی داند
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
attest سوگند دادن تصدیق کردن
attested سوگند دادن تصدیق کردن
conjuring سوگند دادن جادو کردن
attesting سوگند دادن تصدیق کردن
attests سوگند دادن تصدیق کردن
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
he swore off drinking سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
i swore him to secrecy او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
by the holy poker سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com