Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
haze |
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند |
|
|
Other Matches |
|
dispersion hardening |
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان |
divided fire |
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده |
scatter |
پراکنده شدن پراکنده کردن |
scatters |
پراکنده شدن پراکنده کردن |
northern lights |
شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد] |
Aurora Polaris |
شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد] |
merry dance |
شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد] |
merry dancers |
شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد] |
Aurora Polaris |
شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد] |
intermoleculary |
بین ذرات در داخل ذرات |
linear programming |
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین |
moulting |
پر ریزی موی ریزی |
planning directive |
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی |
planning factor |
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی |
planning comission |
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی |
dissipated |
پراکنده |
scatterd |
پراکنده |
dispersoid |
پراکنده |
far-flung |
پراکنده |
sparse |
پراکنده |
sparsely |
پراکنده |
far flung |
پراکنده |
diffuse |
پراکنده |
diffuses |
پراکنده |
diffusing |
پراکنده |
diffused |
پراکنده |
scattered |
پراکنده |
simplex method |
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی |
magnetic stray field |
میدان پراکنده |
dashed |
پراکنده کردن |
scatter plot |
ترسیم پراکنده |
scatter program |
نمودار پراکنده |
scatter read |
پراکنده خوانی |
dissipative |
پراکنده سازنده |
scattered radiation |
تشعشع پراکنده |
scatterer |
پراکنده ساز |
disperses |
پراکنده شدن |
fragmentary delusion |
هذیان پراکنده |
distributed practices |
تمرینهای پراکنده |
disject |
پراکنده کردن |
interspersion |
پراکنده کردن |
disperses |
پراکنده کردن |
dashes |
پراکنده کردن |
dash |
پراکنده کردن |
interspersed |
پراکنده کردن |
logorrhea |
پراکنده گویی |
sporadically |
پراکنده انفرادی |
intersperses |
پراکنده کردن |
intersperse |
پراکنده کردن |
interspersing |
پراکنده کردن |
disperse |
پراکنده کردن |
disperse |
پراکنده شدن |
sporadic |
پراکنده انفرادی |
dispersed |
پراکنده شدن |
dispersed |
پراکنده کردن |
straggly |
پراکنده اواره |
wild shot |
تیر پراکنده |
scatterings |
چیزهای پراکنده |
outspread |
بسط پراکنده |
sparse population |
جمعیت کم یا پراکنده |
stray current |
جریان پراکنده |
dispersing |
پراکنده شدن |
scattering |
پراکنده کردن |
seme |
افشانده پراکنده |
dispersing |
پراکنده کردن |
ingredient |
ذرات |
ingredients |
ذرات |
scattered clouds |
ابرهای پراکنده [هواشناسی] |
dispersal |
پراکندگی پراکنده سازی |
energy dissipation |
پراکنده سازی انرژی |
diaspora |
جماعت یهودیان پراکنده |
zigzag leakage flux |
شار پراکنده زیگزاگ |
planetesimal |
ذرات سیارهای |
metal foulings |
ذرات فلز |
molecular attracticm |
جاده ذرات |
elementary particles |
ذرات بنیادی |
cosmic particles |
ذرات کیهانی |
blood corpuscles |
ذرات خون |
weight of solids |
وزن ذرات |
denseness |
تراکم ذرات |
roily |
پر از ذرات رسوبی |
intermolecular |
بین ذرات |
radioactive rays |
ذرات رادیواکتیو |
allergen |
ذرات الرژی زا |
particle physics |
فیزیک ذرات |
sand blasting |
ذرات سنگ |
intermolecular |
در داخل ذرات |
fundamental particles |
ذرات بنیادی |
barrier penetration by particles |
نفوذ ذرات در سد |
cloudy with sunny intervals <idiom> |
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی] |
magnetic leakage flux |
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی |
sunny with cloudy intervals <idiom> |
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی] |
effuse |
پخش کردن پراکنده و متفرق |
segregation |
تفکیک ذرات بتن |
absorption of charged particles |
جذب ذرات باردار |
effective size of grain |
قطر موثر ذرات |
particle physics |
فیزیک ذرات اتمی |
emulsioned |
ذرات چربی دراب |
emulsions |
ذرات چربی دراب |
emulsion |
ذرات چربی دراب |
pollinium |
توده ذرات گرده گل |
cascade impactor |
دستگاه جداسازی پی در پی ذرات |
emulsioning |
ذرات چربی دراب |
planetesimal hypothesis |
فرضیه ذرات سیارهای |
thershold temperature |
استانه دمای ذرات |
particulate |
دارای ذرات ریز |
scattering of alpha particles |
پراکندگی ذرات الفا |
nebulize |
تبدیل به ذرات کردن |
round up |
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده |
dispersion |
متلاشی شدن خاکدانه ها به ذرات |
isometrics |
دارای ذرات ریز متساوی |
granulate |
دارای ذرات ریز کردن |
fall out |
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد |
emulsified |
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن |
cohesion |
التصاق یا قوه جاذبه ذرات |
polymerization |
ترکیب و تراکم ذرات پلیمریزاسیون |
emulsifies |
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن |
emulsifying |
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن |
leucocytosis |
افزودگی ذرات سفید خون |
isometric |
دارای ذرات ریز متساوی |
emulsify |
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن |
to send things flying |
[بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن |
riot act |
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب |
to rally scattered troops |
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده |
nucleon |
ذرات اتم مثل نوترون وپروتون |
kinetic theory |
فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام |
suspensoid |
محلول سریشمی دارای ذرات معلق |
achondrite |
سنگ الماس بدون ذرات گرد |
vacuist |
کسیکه معتقدبوجودخلادرمیان ذرات ماده میباشد |
cohesion |
نیروی جاذبه بین ذرات همگن |
lyophobic |
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده |
dispersoid |
پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر |
schiller |
تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی |
protoxide |
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد |
micronize |
بصورت ذرات ریز وپودر ماننددر اوردن |
grain size classification |
طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات |
lenticulate |
ذرات ریز وعدسکهای کوچک در فیلم نمودارکردن |
grain orientation |
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر |
atomises |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
atomize |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
atomising |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
atomized |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
mist |
کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب |
atomised |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
atomizes |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
synchrotron |
دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی |
atomizing |
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن |
emulsion |
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی |
emulsioned |
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی |
kinetic theory of heat |
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود |
emulsions |
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی |
electrophoresis |
حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق |
mists |
کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب |
charge neutrality |
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم |
textures |
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم |
texture |
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم |
emulsioning |
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی |
diatomite |
ذرات فریف و ریزسیلیسی که از بقایای گمزادان بدست می اید |
amylose |
مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد |
physical analysis |
جداسازی ذرات خاک از نظر قطر دانه ها به روش فیزیکی |
binders |
ذرات خاک رسی که جهت چسبندگی به شن و ماسه اضافه میشود |
binder |
ذرات خاک رسی که جهت چسبندگی به شن و ماسه اضافه میشود |
atomizers |
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش |
atomizer |
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش |
iceneedle |
یکی از ذرات فریف یخ که درهوای سرد و شفاف بطورشناوریافت میشود |
aerosol |
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست |
aerosols |
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست |
atomisers |
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش |
puff ball |
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود |
planning guidance |
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده |
aluminum pigmented dope |
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است |
air brush |
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش |
soft fails |
فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی |
atomic theory |
فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده |
emission theory |
فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند |
wet filter |
فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود |
material dispersion |
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع |
ether |
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود |
polymer |
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار |
polymers |
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار |
fan |
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات |
fans |
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات |
fanned |
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات |
fanning |
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات |
gravelling |
شن ریزی |
foundation |
پی ریزی |
tininess |
ریزی |
inpouring |
تو ریزی |
molt |
پر ریزی |
shrouding |
شن ریزی |
deplumation |
پر ریزی |
zero air voids unit weight |
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده |
polymeric |
دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه |
vortex separation |
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی |
landslip |
فرو ریزی |
outflows |
بیرون ریزی |
landslips |
فرو ریزی |
outflow |
بیرون ریزی |
actification |
سرکه ریزی |
modeller |
طرح ریزی |