Dictiornary-Farsi | غذای ضعیف کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
debilitant	غذای ضعیف کننده


Other Matches

debilitant	ضعیف کننده مصعف
softies	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
pall	ضعیف شدن ضعیف کردن
palled	ضعیف شدن ضعیف کردن
palling	ضعیف شدن ضعیف کردن
palls	ضعیف شدن ضعیف کردن
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
weak constitution	بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
plant food	غذای گیاه
dish of the day	غذای روز
stinkpot	غذای بدبو
birdseed	غذای پرندگان
health food	غذای سالم
spirilual nutriment	غذای روحانی
plant food	غذای گیاهی
junk food	غذای ناسالم
junk foods	غذای ناسالم
dinette	غذای گرم
antipasto	غذای اشتهااور
meat	غذای اصلی
meats	غذای اصلی
when in season	غذای فصل
seafood	غذای دریایی
luncheons	غذای مفصل
shore dinner	غذای دریایی
cornmeal	غذای ذرت
potluck	غذای مختصر
sweetmeat	غذای شیرین
entree	غذای اصلی
sops	غذای مایع
chicken feed	غذای جوجه
health foods	غذای سالم
luncheon	غذای مفصل
restorative food	غذای مقوی
sop	غذای مایع
fondu	نوعی غذای سویسی
gastronomist	متخصص غذای لذیذ
set menu	صورت غذای هر روزه
stenophagous	غذای محدود خوار
boarded	غذای روی میز
board	غذای روی میز
a special menu	صورت غذای مخصوص
chopsuey	نوعی غذای چینی
Good wholesome food .	غذای سالم وکامل
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
Frozen meat ( food ) .	گوشت ( غذای ) یخ زده
chow mein	نوعی غذای چینی
baked meat	شیرینی اردی غذای پخته
food container	فرف غذای قابل حمل
bakemeat	شیرینی اردی غذای پخته
That was a very good meal.	غذای خیلی خوبی بود.
speciality of the house	غذای مخصوص طبخ منزل
slosh	غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes	غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food .	برنج غذای کاملی است
to toy with one's food	با غذای خود بازی کردن
progressive cookery	پخت تدریجی غذای یکان
sloshing	غذای چسبناک مشروب لزج
underfeed	غذای غیر کافی خوردن یا دادن
entremets	غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
agape	غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
casseroles	نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole	نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
ravioli	نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
succotash	غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
mawkish	حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
I revisited her recipe.	من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board	برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
broth	غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping	غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
puffing	دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs	دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff	دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
poverty-stricken	ضعیف
anemic	ضعیف
slacks	ضعیف
poverty stricken	ضعیف
anile	ضعیف
slackest	ضعیف
poorer	ضعیف
faint	ضعیف
softest	ضعیف
pusillanimous	ضعیف
softer	ضعیف
soft	ضعیف
wonky	ضعیف
slack	ضعیف
languid	ضعیف
langorous	ضعیف
weak	ضعیف
swipes	ضعیف
amateurs	ضعیف
amateur	ضعیف
weakly	ضعیف
weaklings	ضعیف
poor	ضعیف
adynamic	ضعیف
weaker	ضعیف
poorest	ضعیف
defective	ضعیف
weaknesses	ضعیف
weakest	ضعیف
weakling	ضعیف
slender	ضعیف
fragile	ضعیف
faints	ضعیف
leans	ضعیف
feeblish	ضعیف
asthenic	ضعیف
puny	ضعیف
defenceless	ضعیف
faintish	ضعیف
languorous	ضعیف
infirm	ضعیف
sappy	ضعیف
lean	ضعیف
fainted	ضعیف
faintest	ضعیف
fainter	ضعیف
leaned	ضعیف
banjo hitter	توپزن ضعیف
poor lime	اهک ضعیف
lowers	ضعیف کردن
hacker	تنیسور ضعیف
lowering	ضعیف کردن
lowered	ضعیف کردن
water down <idiom>	ضعیف شدن
sapped	ضعیف کردن
sap	ضعیف کردن
imbeciles	ضعیف العقل
imbecile	ضعیف العقل
lower	ضعیف کردن
die down <idiom>	ضعیف تر شدن
glimmering	روشنایی ضعیف
gleaming	نور ضعیف
gleam	نور ضعیف
gleams	نور ضعیف
shakier	سست ضعیف
soft money	پول ضعیف
dead colour	رنگ ضعیف
debilitate	ضعیف کردن
victim	حریف ضعیف
daff	ضعیف النفس
rickety	سست ضعیف
lean concrete	بتن ضعیف
decrepit	ضعیف وناتوان
low voltage line	خط فشار ضعیف
victims	حریف ضعیف
weak currency	پول ضعیف
poorish	نسبتا ضعیف
shakiest	سست ضعیف
flagging	کاهنده ضعیف
shaky	سست ضعیف
hackers	تنیسور ضعیف
low	پایین ضعیف
weakening	ضعیف شدن
light current	جریان ضعیف
lean lime	اهک ضعیف
unnerve	ضعیف کردن
glimmers	روشنایی ضعیف
frays	ضعیف کردن
frayed	ضعیف کردن
fray	ضعیف کردن
impuissant	بی قوت ضعیف
weakens	ضعیف شدن
hen hearted	ضعیف القلب
weak economy	اقتصاد ضعیف
weakened	ضعیف شدن
low potential	فشار ضعیف
cachectic	ضعیف البنیه
weak point	نقطه ضعیف
puisne	ضعیف نارسا
weak minded	ضعیف الاراده
saps	ضعیف کردن
weak mixture	مخلوط ضعیف
glimmered	روشنایی ضعیف
weak industry	صنعت ضعیف
dub	بازیگر ضعیف
glimmer	روشنایی ضعیف
dubbed	بازیگر ضعیف
enfeeble	ضعیف کردن
dubs	بازیگر ضعیف
weaken	ضعیف شدن
low level signal	سیگنال ضعیف
unnerved	ضعیف کردن
unnerves	ضعیف کردن
glimmerings	روشنایی ضعیف
unnerving	ضعیف کردن
attenuated	ضعیف کردن
weak current	جریان ضعیف
low current	جریان ضعیف