English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
flooder غرق کننده محفظه مین زیرابی
Other Matches
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges خرج زیرابی بمب زیرابی
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
sub aqueous زیرابی
underwater زیرابی
undersea زیرابی
pilling سد زیرابی
ash can بمب زیرابی
underwater demolition تخریب زیرابی
deep water waves موجهای زیرابی
deep jeep جیپ زیرابی
deep jeep خودرو زیرابی
reef صخره زیرابی
subsurface زیردریایی زیرابی
depth bomb بمب زیرابی
sand bank تپه زیرابی
scarp صخره زیرابی
hydrophone میکروفن زیرابی
underneath swimming شنای زیرابی
hurst تپه زیرابی
triplane target هدف کش زیرابی
reefs صخره زیرابی
shoals کم جای تپه زیرابی
submersible غوطه ور شناور زیرابی
shoal کم جای تپه زیرابی
ambient noise نوعی صدای زیرابی
deep creep attack تک ناگهانی با بمب زیرابی
depth charge armor روکش بمب زیرابی
wet fly طعمه ماهیگیری زیرابی
depth charge armor حفاظ بمب زیرابی
k gun سکوی پرتاب بمب زیرابی
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
banks صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
incasement محفظه
chamber محفظه
guard assembly محفظه
envelope محفظه
chambers محفظه
envelopes محفظه
cavity محفظه
housing محفظه
enclosures محفظه
lacuna محفظه
container محفظه
encasement محفظه
containers محفظه
enclosure محفظه
cavities محفظه
mould cavity محفظه قالب
combustion chamber محفظه احتراق
breech محفظه کولاس
air chamber محفظه هوا
breech recess محفظه کولاس
gas chambers محفظه باروت
gas chamber محفظه باروت
incubator محفظه رشد
ootheca محفظه تخم
incubators محفظه رشد
card cage محفظه کارت
oil pan محفظه کارتر
circular cell محفظه گرد
breech ring محفظه کولاس
combustion area محفظه احتراق
resonating cavity محفظه تشدید
pinches پایه محفظه
starting chamber محفظه استارت
combustor محفظه احتراق
shields محفظه سپرشدن
shield محفظه سپرشدن
case فرف محفظه
primer pouch محفظه چاشنی
cases فرف محفظه
intake chamber محفظه ورودی
computer enclosure محفظه کامپیوتر
potpourri محفظه عطر
potpourris محفظه عطر
system unit محفظه سیستم
pinch پایه محفظه
torpex نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
disk unit enclosure محفظه واحد دیسک
carter محفظه میل لنگ
reliquaries محفظه عتیقه باقیمانده
to tip something into a container [British E] چیزی را در محفظه ای ریختن
gasholders محفظه نگاهداری گاز
gasholder محفظه نگاهداری گاز
reliquary محفظه عتیقه باقیمانده
breech chamber محفظه خرج انفجار
reaction chamber محفظه فعل و انفعال
gas chamber محفظه اعدام با گاز
gas chambers محفظه اعدام با گاز
chamber furnace کوره محفظه دار
hopper محفظه خوراک دستگاه
caisson [محفظه یا صندوق زیرآبی]
gas port محفظه عبور گاز
floppy disk case محفظه فلاپی دیسک
hoppers محفظه خوراک دستگاه
low pressure casing محفظه ی فشار ضعیف
acoustical sound enclosure محفظه عایق صوتی
canisters محفظه گلوله افشان
canister محفظه گلوله افشان
crankcase محفظه میل لنگ
burner cans محفظه احتراق موتورهای توربینی
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
houses قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
rhumbatron نوع متداول محفظه تشدید
crankcase supercharger سوپرشارژر محفظه میل لنگ
cavities سوراخ حفره یا محفظه قالب
cavity سوراخ حفره یا محفظه قالب
housed قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
cannular محفظه احتراق حلقوی شکل
can annular محفظه احتراق حلقوی شکل
dewar محفظه عایق حرارتی با دوجداره
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
cartridges جعبه پلاستیکی که محفظه جوهر است
time capsule محفظه محتوی اثار تاریخی وفرهنگی
ccd محفظه هایی برای ذخیره داده
cartridge جعبه پلاستیکی که محفظه جوهر است
Thermoses قمقمه محفظه یافرف عهایق حرارت
crankcase محفظه کارتر پوسته میل لنگ
crankcase explusion سرو صدای داخل محفظه لنگ
crankcase bottom o.lower half قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
vault storage محفظه یا انبار ضد حریق وبتون ارمه
Thermos قمقمه محفظه یافرف عهایق حرارت
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
underwater demolition تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
panel بخش مسط ح محفظه با قط عات کنترل و سوکت
panels بخش مسط ح محفظه با قط عات کنترل و سوکت
equipment bay محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
burner compartment قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
toner محفظه پلاستیکی برای تونر پودری که در چاپگر لیزری استفاده میشود
charactristic lenght نسبت حجم محفظه احتراق به مساحت دهانه ورودی موتوردر راکت
cartridges محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridge محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
residence time مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
vapor pressure فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
electrostatic محفظه فلزی که با ماده حساس پوشیده شده است . و متصل به زمین است که آن را از واسط ها حفظ میکند
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
slave محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
slaving محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
slaves محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
slaved محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
coriolis effect پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
conex محفظه حمل بار اطاق بار
chip وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chips وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
containers جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com