English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (31 milliseconds)
English Persian
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
Other Matches
demanded تقاضا کردن تقاضا
demand تقاضا کردن تقاضا
demands تقاضا کردن تقاضا
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
arc elasticity of demand عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
boom غریو
outcry غریو
cannonade غریو
hullaballoo غریو
outcries غریو
hullabaloo غریو
hullabaloos غریو
boomed غریو
booming غریو
booms غریو
uproar داد وبیداد غریو
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
pertinaciously مصرانه
urgently مصرانه
pressingly مصرانه
clamorously مصرانه
importuned مصرانه
importunes مصرانه
importuning مصرانه
strenuously مصرانه
insistently مصرانه
strenvously مصرانه
importunately مصرانه
importune مصرانه
demands تقاضا کردن
demand تقاضا کردن
requisition تقاضا کردن
requisitioned تقاضا کردن
requisitioning تقاضا کردن
requisitions تقاضا کردن
demanded تقاضا کردن
sue تقاضا کردن
sues تقاضا کردن
sued تقاضا کردن
adjure تقاضا کردن
suing تقاضا کردن
importune مصرانه خواستن
persistently با اصرار مصرانه
flagitate مصرانه خواستن
importunes مصرانه خواستن
importuned مصرانه خواستن
perseveringly با استقامت مصرانه
importuning مصرانه خواستن
demands مطالبه تقاضا کردن
adjure به اصرار تقاضا کردن
demanded مطالبه تقاضا کردن
solicit درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting درخواست یا تقاضا کردن از
solicits درخواست یا تقاضا کردن از
solicited درخواست یا تقاضا کردن از
demand مطالبه تقاضا کردن
put in تقاضا کردن پیشنهاد دادن
shrill مصرانه صدای خیلی زیر
shriller مصرانه صدای خیلی زیر
shrillest مصرانه صدای خیلی زیر
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
obtrudes بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
obtrude بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
shift of a demand curve انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
solicited تقاضا کردن جلب کردن
solicits تقاضا کردن جلب کردن
request تقاضا کردن درخواست کردن
solicit تقاضا کردن جلب کردن
cry off تقاضا کردن درخواست کردن
soliciting تقاضا کردن جلب کردن
requests تقاضا کردن درخواست کردن
beseech تقاضا کردن استدعا کردن
beseeched تقاضا کردن استدعا کردن
requested تقاضا کردن درخواست کردن
requesting تقاضا کردن درخواست کردن
beseeches تقاضا کردن استدعا کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff. بو کشیدن ،بو کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
experiencing تجربه کردن کشیدن
experiences تجربه کردن کشیدن
experience تجربه کردن کشیدن
trace ضبط کردن کشیدن
trigger کشیدن رها کردن
traces ضبط کردن کشیدن
straps کشیدن تیز کردن
triggered کشیدن رها کردن
lengthen طولانی کردن کشیدن
lengthened طولانی کردن کشیدن
triggers کشیدن رها کردن
lengthens طولانی کردن کشیدن
strap کشیدن تیز کردن
entrain سوار کردن کشیدن
lengthening طولانی کردن کشیدن
traced ضبط کردن کشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
yip زوزه کشیدن عوعو کردن
breathed نفس کشیدن استنشاق کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
fences حفظ کردن نرده کشیدن
breathe نفس کشیدن استنشاق کردن
breathes نفس کشیدن استنشاق کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
fence حفظ کردن نرده کشیدن
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
chid گله کردن از زوزه کشیدن
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
epp جزر کردن فرو کشیدن
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
to lead away پیرو خود کردن کشیدن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
impales محدود کردن میله کشیدن
go out اعتصاب کردن دست کشیدن از
muck خراب کردن زحمت کشیدن
dragged سخت کشیدن لاروبی کردن
drags سخت کشیدن لاروبی کردن
leave off قطع کردن دست کشیدن از
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
impaled محدود کردن میله کشیدن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
impaling محدود کردن میله کشیدن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
impale محدود کردن میله کشیدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
bedraggle روی زمین کشیدن و چرک کردن
stroking لمس کردن دست کشیدن روی
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
strokes لمس کردن دست کشیدن روی
stroked لمس کردن دست کشیدن روی
stroke لمس کردن دست کشیدن روی
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gaped خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaping خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
gape خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
shielding زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
gapes خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
foot bow کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
sain تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
drags کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com