Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
trophy of war
غنیمت جنگی از دشمن
Other Matches
booty
غنیمت جنگی
booty of war
غنیمت جنگی
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
evader
گمشده جنگی در منطقه دشمن
orange forces
علامت نیروهای دشمن درتمرینات جنگی
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
spoils
غنیمت
forays
غنیمت
spoiling
غنیمت
spoiled
غنیمت
booty
غنیمت
spoil
غنیمت
foray
غنیمت
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
There is no time like the present .
<proverb>
دم غنیمت است .
snap at
غنیمت شمردن
capture
غنیمت گرفتن
plunder
یغما غنیمت
plundering
یغما غنیمت
plunder
به غنیمت گرفتن
to take a of
غنیمت شمردن
plundering
به غنیمت گرفتن
capturing
غنیمت گرفتن
captures
غنیمت گرفتن
plunders
یغما غنیمت
plunders
به غنیمت گرفتن
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty .
غنیمت جنگه گرفتن
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
to make ap a ship
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to prize a ship
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
You might as well take advantage of the savings.
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
serviced
جنگی
tactically
جنگی
warlike
جنگی
service
جنگی
martial
جنگی
dogfight
سگ جنگی
dogfights
سگ جنگی
bristly
جنگی
battle line
خط جنگی
fighting
جنگی
martin
جنگی
scrapper
جنگی
tactical
جنگی
at d.
دشمن
enemy
دشمن
enemies
دشمن
adversaries
دشمن
foeman
دشمن
adversary
دشمن
foe
دشمن
hostile
دشمن
foes
دشمن
adversarial
دشمن
xenophobe
دشمن
abhorrer
دشمن
warplane
هواپیمای جنگی
battleships
کشتی جنگی
battleship
کشتی جنگی
battle station
پایگاه جنگی
stratagems
حیله جنگی
battle reserve
ذخیره جنگی
battle problems
مسائل جنگی
stratagem
حیله جنگی
battle sight
درجه جنگی
battle reserve
احتیاط جنگی
military
جنگی ارتش
battle plane
هواپیمای جنگی
accredited correspondent
خبرنگار جنگی
armed naval vessel
ناو جنگی
battle casualty
تلفات جنگی
navy
کشتی جنگی
navies
کشتی جنگی
battleplane
هواپیمای جنگی
hard head
شاخ جنگی
gamecock
خروس جنگی
game fowl
خروس جنگی
game cock
خروس جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
battle lights
چراغهای جنگی
battle map
نقشه جنگی
campaign badge
نشان جنگی
campaign medal
مدال جنگی
warpath
مسیر جنگی
combat firing
تیراندازی جنگی
combat ration
جیره جنگی
combat tire
لاستیک جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
contraband of war
قاچاق جنگی
dry run
تمرین جنگی
compartment
دهلیز جنگی
dry run
عملیات جنگی
dim light
چراغ جنگی
destrer
اسب جنگی
destrier
اسب جنگی
chariots
ارابه جنگی
chariot
ارابه جنگی
combatant vessel
کشتی جنگی
combat exercise
مانور جنگی
cocker
خروس جنگی
warhead
کلاهک جنگی
fighting ram
غوچ جنگی
fighting load
بارمهمات جنگی
fighting load
بار جنگی
fighting cock
خروس جنگی
field wire
سیم جنگی
prisoners of war
اسیر جنگی
prisoners of war
زندانی جنگی
field type
از نوع جنگی
enginery
اسباب جنگی
prisoner of war
اسیر جنگی
prisoner of war
زندانی جنگی
warheads
کلاهک جنگی
compartments
دهلیز جنگی
action
عملیات جنگی
cars
ارابه جنگی
car
ارابه جنگی
war strenght
استعداد جنگی
tactic
تدابیر جنگی
service ammunition
مهمات جنگی
war state
دولت جنگی
war ship
کشتی جنگی
service mine
مین جنگی
formation
ارایش جنگی
charger
اسب جنگی
tactics
تدابیر جنگی
reparations for war damages
غرامات جنگی
campaigned
عملیات جنگی
war crime
جنایات جنگی
campaigning
عملیات جنگی
warlike preparations
تدارکات جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com