English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (65 milliseconds)
English Persian
prophesied غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesies غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesy غیبگویی یا پیشگویی کردن
prophesying غیبگویی یا پیشگویی کردن
Other Matches
abodes پیشگویی کردن
portending پیشگویی کردن
foretelling پیشگویی کردن
foretells پیشگویی کردن
vaticinate پیشگویی کردن
predict پیشگویی کردن
presaging پیشگویی کردن
portends پیشگویی کردن
portend پیشگویی کردن
foretell پیشگویی کردن
predicting پیشگویی کردن
presages پیشگویی کردن
presage پیشگویی کردن
presignify پیشگویی کردن
abode پیشگویی کردن
foretoken پیشگویی کردن
forespeak پیشگویی کردن
bode پیشگویی کردن
foreshown پیشگویی کردن
predicts پیشگویی کردن
presaged پیشگویی کردن
portended پیشگویی کردن
auspicate گشودن پیشگویی کردن
soothsay طالع دیدن پیشگویی کردن
haruspication غیبگویی
prophecy غیبگویی
haruspicy غیبگویی
prophecies غیبگویی
oracular وابسته به غیبگویی الهامی
ichnolighology تفال و غیبگویی از روی ردپا
hepatoscopy معاینه کبد غیبگویی بادیدن جگر
prophecy پیشگویی
predictions پیشگویی
prophecies پیشگویی
prediction پیشگویی
prognostications پیشگویی
prognostication پیشگویی
bodement پیشگویی
augury پیشگویی
omens پیشگویی
omen پیشگویی
auguries پیشگویی
prophecies پیغمبری پیشگویی
mantic وابسته به پیشگویی
prophetical متضمن پیشگویی
prophecy پیغمبری پیشگویی
oracle وحی پیشگویی
oracles وحی پیشگویی
prophesier پیشگویی کننده
prophetic مبنی بر پیشگویی
predictor پیشگویی کننده
predictably قابل پیشگویی
fatidic متضمن پیشگویی
sooth تفال پیشگویی
foretold پیشگویی کرد
self fulfilling prophecy پیشگویی کامبخش
vatical از روی پیشگویی
vatic از روی پیشگویی
unpredictable غیرقابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
budget forecasting model مدل پیشگویی بودجهای
anticipative دارای قدرت پیشگویی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
oneiromancy تفال و پیشگویی از روی خواب
spearman brown prophecy formula فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
prognosticative or ticatory خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
necromantic وابسته به پیشگویی یا جادوگری بوسیله مردگان سحری
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com