Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English
Persian
built-in
غیرقابل انتقال
inalienable
غیرقابل انتقال
not negotiable
غیرقابل انتقال
Search result with all words
blocked cuurency
پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
Other Matches
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
beyond bearing
غیرقابل تحمل
quenchless
غیرقابل جلوگیری
acataletic
غیرقابل فهم
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
dilemma
معمای غیرقابل حل
watertight
غیرقابل نفوذ اب
insociable
غیرقابل امیزش
ungovernable
غیرقابل کنترل
unassailable
غیرقابل بحث
unassailable
غیرقابل حمله
irredeemable
غیرقابل خریداری
unpromising
غیرقابل اطمینان
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
checkless
غیرقابل جلوگیری
untouchability
غیرقابل لمس
dilemmas
معمای غیرقابل حل
irrespirable
غیرقابل استنشاق
unutilizable
غیرقابل استفاده
unusable
غیرقابل استفاده
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
unmentionable
غیرقابل گوشزد
unprofitable
غیرقابل استفاده
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
inaccessible
غیرقابل دسترس
irremediable
غیرقابل استرداد
not negotiable
غیرقابل معامله
ineluctable
غیرقابل مقاومت
unreadable
غیرقابل خواندن
out of the way
غیرقابل دسترس
unpredictable
غیرقابل استناد
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unprintable
غیرقابل چاپ
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
indefensible
غیرقابل دفاع
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unquestioning
غیرقابل اعتراض
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
unthinkable
غیرقابل فکر
unreliable
غیرقابل اعتماد
unerring
غیرقابل لغزش
impermeable
غیرقابل نفوذ
inescapable
غیرقابل اجتناب
irrefutable
غیرقابل تکذیب
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
untenable
غیرقابل دفاع
incontestable
غیرقابل بحث
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
flexionless
غیرقابل صرف
invaluable
غیرقابل تخمین
indecipherable
غیرقابل استخراج
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
ineligible
غیرقابل قبول
unacceptable
غیرقابل قبول
implausibility
غیرقابل قبولی
unacceptably
غیرقابل قبول
inappellable
غیرقابل استیناف
inapprehensible
غیرقابل ادراک
irrevocable
غیرقابل برگشت
fordless
غیرقابل عبور
indecipherable
غیرقابل کشف
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
unappealabe
غیرقابل استیناف
indiscrete
غیرقابل تشخیص
indissolubly
بطور غیرقابل حل
unappealable
غیرقابل استیناف
indistributable
غیرقابل توزیع
ineffability
غیرقابل توصیفی
incomparable
غیرقابل مقایسه
inexplosive
غیرقابل انفجار
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
inexplosive
غیرقابل احتراق
uncompromising
غیرقابل انعطاف
uncontrollably
غیرقابل نظارت
infrangible
غیرقابل نقض
obsolete
غیرقابل استفاده
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unachievable
غیرقابل حصول
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
incorrodible
غیرقابل تحلیل
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
indubitably
بطور غیرقابل تردید
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
incontestably
بطور غیرقابل بحث
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
forcemajeure
علت یا قوه غیرقابل مقاومت
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
confirmed irrevocable letter to credit
اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
irrevocable letter of credit
اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
lightproof
غیرقابل نفوذ بوسیله نور
acatalepsy
موضوع غیرقابل درک مکتب
indefinite
غیرقابل اندازه گیری نامعین
indefensible
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
irrepressible
منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
erratic
غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
dead stock
موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
frozen wages
مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد
invisible assets
دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
line shaft
انتقال
marque
انتقال
metabasis
انتقال
transition
انتقال
transter
انتقال
abaloenation
انتقال
negotiations
انتقال
mittimus
انتقال
assignments
انتقال
assignment
انتقال
transfer line
خط انتقال
shifts
انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com