Dictiornary-Farsi | غیرقابل تجزیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
irrefrangible	غیرقابل تجزیه


Other Matches

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
analysis staff	ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
spectrophotometry	اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
crater analysis	تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
not negotiable	غیرقابل انتقال
not negotiable	غیرقابل معامله
irrespirable	غیرقابل استنشاق
untenable	غیرقابل دفاع
inalienable	غیرقابل انتقال
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
irrevocable	غیرقابل برگشت
insociable	غیرقابل امیزش
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
untouchability	غیرقابل لمس
unpromising	غیرقابل اطمینان
watertight	غیرقابل نفوذ اب
impermeable	غیرقابل نفوذ
uncompromising	غیرقابل انعطاف
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
incomparable	غیرقابل مقایسه
ungovernable	غیرقابل کنترل
obsolete	غیرقابل استفاده
unappealable	غیرقابل استیناف
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
quenchless	غیرقابل جلوگیری
infrangible	غیرقابل نقض
inexplosive	غیرقابل احتراق
beyond bearing	غیرقابل تحمل
acataletic	غیرقابل فهم
unutilizable	غیرقابل استفاده
unusable	غیرقابل استفاده
unpredictable	غیرقابل استناد
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
irredeemable	غیرقابل خریداری
unprintable	غیرقابل چاپ
indefensible	غیرقابل دفاع
unquestioning	غیرقابل اعتراض
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
out of the way	غیرقابل دسترس
checkless	غیرقابل جلوگیری
unassailable	غیرقابل حمله
unassailable	غیرقابل بحث
inexplosive	غیرقابل انفجار
ineffability	غیرقابل توصیفی
indistributable	غیرقابل توزیع
indissolubly	بطور غیرقابل حل
indiscrete	غیرقابل تشخیص
incorrodible	غیرقابل تحلیل
incontestable	غیرقابل بحث
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
inapprehensible	غیرقابل ادراک
inappellable	غیرقابل استیناف
implausibility	غیرقابل قبولی
fordless	غیرقابل عبور
flexionless	غیرقابل صرف
unthinkable	غیرقابل فکر
uncontrollably	غیرقابل نظارت
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
unquestionable	غیرقابل اعتراض
irremediable	غیرقابل استرداد
unprofitable	غیرقابل استفاده
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
built-in	غیرقابل انتقال
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
unreliable	غیرقابل اعتماد
unmentionable	غیرقابل گوشزد
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
inaccessible	غیرقابل دسترس
invaluable	غیرقابل تخمین
indecipherable	غیرقابل استخراج
indecipherable	غیرقابل کشف
ineluctable	غیرقابل مقاومت
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
dilemma	معمای غیرقابل حل
dilemmas	معمای غیرقابل حل
unreadable	غیرقابل خواندن
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
inescapable	غیرقابل اجتناب
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
unerring	غیرقابل لغزش
irrefutable	غیرقابل تکذیب
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
incontestably	بطور غیرقابل بحث
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
indubitably	بطور غیرقابل تردید
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
break down	تجزیه
cracking	تجزیه
shake down	تجزیه
dissociation	تجزیه
dissection	تجزیه
dialysis	تجزیه
decoupling	تجزیه
break up	تجزیه
analyzer	تجزیه گر
sequestration	تجزیه
break	تجزیه
dissolution	تجزیه
decays	تجزیه
decaying	تجزیه
severance	تجزیه
parsing	تجزیه
decayed	تجزیه
separations	تجزیه
breaks	تجزیه
analysis	تجزیه
catalysis	تجزیه
resolutions	تجزیه
resolution	تجزیه
segregation	تجزیه
separates	تجزیه