Dictiornary-Farsi | غیرقابل قبول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول


Search result with all words

incredible	غیرقابل قبول افسانهای
ineligibility	عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
Other Matches

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
irredeemable	غیرقابل خریداری
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
unthinkable	غیرقابل فکر
unpredictable	غیرقابل استناد
out of the way	غیرقابل دسترس
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
acataletic	غیرقابل فهم
unutilizable	غیرقابل استفاده
unquestioning	غیرقابل اعتراض
indefensible	غیرقابل دفاع
unprintable	غیرقابل چاپ
unusable	غیرقابل استفاده
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
unassailable	غیرقابل حمله
untenable	غیرقابل دفاع
inalienable	غیرقابل انتقال
inescapable	غیرقابل اجتناب
irrevocable	غیرقابل برگشت
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
unassailable	غیرقابل بحث
obsolete	غیرقابل استفاده
beyond bearing	غیرقابل تحمل
insociable	غیرقابل امیزش
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
irrespirable	غیرقابل استنشاق
unappealabe	غیرقابل استیناف
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
not negotiable	غیرقابل معامله
not negotiable	غیرقابل انتقال
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
unreadable	غیرقابل خواندن
quenchless	غیرقابل جلوگیری
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
untouchability	غیرقابل لمس
unpromising	غیرقابل اطمینان
ungovernable	غیرقابل کنترل
unappealable	غیرقابل استیناف
infrangible	غیرقابل نقض
inexplosive	غیرقابل احتراق
checkless	غیرقابل جلوگیری
flexionless	غیرقابل صرف
fordless	غیرقابل عبور
implausibility	غیرقابل قبولی
inappellable	غیرقابل استیناف
inapprehensible	غیرقابل ادراک
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
incontestable	غیرقابل بحث
incorrodible	غیرقابل تحلیل
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
indiscrete	غیرقابل تشخیص
indissolubly	بطور غیرقابل حل
indistributable	غیرقابل توزیع
ineffability	غیرقابل توصیفی
inexplosive	غیرقابل انفجار
unachievable	غیرقابل حصول
inaccessible	غیرقابل دسترس
dilemma	معمای غیرقابل حل
uncontrollably	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
built-in	غیرقابل انتقال
dilemmas	معمای غیرقابل حل
watertight	غیرقابل نفوذ اب
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
unerring	غیرقابل لغزش
unquestionable	غیرقابل اعتراض
ineluctable	غیرقابل مقاومت
irremediable	غیرقابل استرداد
unprofitable	غیرقابل استفاده
unmentionable	غیرقابل گوشزد
unreliable	غیرقابل اعتماد
impermeable	غیرقابل نفوذ
irrefutable	غیرقابل تکذیب
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
incomparable	غیرقابل مقایسه
indecipherable	غیرقابل استخراج
indecipherable	غیرقابل کشف
invaluable	غیرقابل تخمین
uncompromising	غیرقابل انعطاف
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
indubitably	بطور غیرقابل تردید
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
incontestably	بطور غیرقابل بحث
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
acceptance	قبول
reception	قبول
acknowledgment	قبول
receptions	قبول
adoption	قبول
intromission	قبول
acceptances	قبول
imprimatur	قبول
admission	قبول
compliance	قبول
admissions	قبول
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
accord	قبول کردن
honoring	قبول کردن
accords	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
honors	قبول کردن
withdraw	قبول نکردن
implied acceptance	قبول ضمنی
sufficiently <adv.>	قابل قبول
incompliance	عدم قبول
honored	قبول کردن
accorded	قبول کردن
honour	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
to take in	قبول کردن
taken	مورد قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
accept	قبول شدن
accept	قبول کردن
acceptability	قبول شدگی