Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English
Persian
informality
غیر رسمی بودن
Search result with all words
prim
رسمی وخشک بودن خود را گرفتن
stand on ceremony
<idiom>
رسمی بودن
Other Matches
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
depend
مربوط بودن منوط بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
depends
مربوط بودن منوط بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
depended
مربوط بودن منوط بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees
متفق بودن همرای بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
ablest
لایق بودن مناسب بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
institutional
رسمی
solemn
رسمی
official
رسمی
formal
رسمی
formmal
رسمی
orthodox
رسمی
mare's tail
هپوریس رسمی
nonformal
غیر رسمی
extra official
غیر رسمی
formal group
گروه رسمی
statute mile
مایل رسمی
formal accountability
ذیحسابی رسمی
noterial document
سند رسمی
formal education
اموزش رسمی
return
گزارش رسمی
intrant
ورود رسمی
insigne
مدال رسمی
insigne
نشان رسمی
letter de chancellerie
نامه رسمی
note
نامه رسمی
returning
گزارش رسمی
notes
نامه رسمی
noting
نامه رسمی
hansard
مذاکرات رسمی
returns
گزارش رسمی
formal review
بررسی رسمی
formal review
سان رسمی
returned
گزارش رسمی
legalization
شناسایی رسمی
official document
سند رسمی
tux
لباس رسمی
functioned
ایین رسمی
function
ایین رسمی
state religion
مذهب رسمی
standard time
زمان رسمی
speedwell
سیزاب رسمی
solemn form
طریقه رسمی
smallage
کرفس رسمی
semiofficial
نیمه رسمی
semiformal
نیمه رسمی
functions
ایین رسمی
free and easy
<idiom>
غیر رسمی
formalizing
رسمی کردن
vestment
لباس رسمی
placard
پروانه رسمی
card-carrying
عضو رسمی
placards
پروانه رسمی
throwaway
غیر رسمی
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
formalised
رسمی کردن
formalising
رسمی کردن
formalize
رسمی کردن
formalized
رسمی کردن
formalizes
رسمی کردن
semi officially
بطورنیم رسمی
semi official
نیمه رسمی
public submission
مناقصه رسمی
official prices
قیمتهای رسمی
official meeting
اجتماع رسمی
official meeting
ملاقات رسمی
official language
زبان رسمی
official jurnal
روزنامه رسمی
official gazette
روزنامه رسمی
official deed
سند رسمی
official communications
ابلاغیه رسمی
official channels
طرق رسمی
official channels
مجاری رسمی
official rate
نرخ رسمی
official receipt
رسید رسمی
prothonotary
سردفتراسناد رسمی
prontonotary
سردفتراسناد رسمی
position
شغل رسمی
positioned
شغل رسمی
audience
ملاقات رسمی
audiences
ملاقات رسمی
officials
مقامات رسمی
formalises
رسمی کردن
officiously
بطورغیر رسمی
officialize
رسمی کردن
official religion
دین رسمی
official authorities
مراجع رسمی
officiate
مقام رسمی
contracts under seal
عقد رسمی
career
دوره رسمی
protested
واخواست رسمی
careered
دوره رسمی
officiated
مقام رسمی
protest
اعتراض رسمی
boarding call
بازدید رسمی
bonspiel
مسابقه رسمی
talking-to
سرزنش رسمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com