English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
avoidless غیر قابل احتراز
Search result with all words
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Other Matches
non-violence احتراز از خشونت
avoidance کناره گیری احتراز
pacificism ایین احتراز ازجنگ
forbear جد اعلی احتراز کردن
pacifism ایین احتراز ازجنگ
forbears جد اعلی احتراز کردن
glasnost صراحت و احتراز از پرده پوشی
radar danning ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
avoided احتراز کردن اجتناب کردن
avoid احتراز کردن اجتناب کردن
avoids احتراز کردن اجتناب کردن
avoiding احتراز کردن اجتناب کردن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable قابل معرفی قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
sensible قابل درک قابل رویت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
adducible قابل اضهار قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt قابل
soluble قابل حل
acceptor قابل
ablest قابل
abler قابل
able قابل
capable قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
good قابل
qualified قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
thorough paced قابل
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
continuable قابل ادامه
acceptable قابل پذیرش
knowable قابل دانستن
acceptable قابل قبول
accountable قابل توضیح
liable قابل اطمینان
suable قابل پیگرد
superimposable قابل اضافه
contradictable قابل تکذیب
limpsy قابل انحناء
criticizable قابل انتقاد
submersible قابل شناوری
contractile قابل انقباض
changeable قابل تغییر
submergible قابل فروکردن در اب
plausible قابل استماع
limpsey قابل انحناء
passable قابل عبور
passable قابل قبول
kenspeckle قابل شناسایی
statutable قابل تقنین
transmissive قابل انتقال
construable قابل تفسیر
spareable قابل امساک
consignable قابل ارسال یا
soundable قابل ایجادصوت
transferable قابل انتقال
transferable قابل ورابری
translatable قابل تعبیر
leviable قابل تحمیل
translatable قابل ترجمه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
contestable قابل اعتراض
crystallizable قابل تبلور
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
arguable قابل بحث
observable قابل مراعات
constructible قابل ساختن
cultivable قابل کشت
licensable قابل اجازه
amenable قابل جوابگویی
titratable قابل عیارگیری
opened قابل بحث
open قابل بحث
thankworthy قابل سپاسگزاری
controvertible قابل مباحثه
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
traceable قابل تعقیب
divisible قابل تقسیم
liveable قابل زیستن
thinkable قابل فکر
newsworthy قابل انتشار
to come into effect قابل اجراشدن
to take effect قابل اجراشدن
to come into operation قابل اجراشدن
liveable قابل زندگی
liveable قابل معاشرت
traceable قابل ردیابی
opens قابل بحث
elastic قابل ارتجاع
terminable <adj.> قابل فسخ
temptable قابل اغوا
employable قابل استخدام
correctable قابل تصحیح
emendable قابل تصحیح
superposable قابل انطباق
superimposable قابل تزاید
superimposable قابل تحمیل
livable قابل معاشرت
livable قابل زیستن
pitiable قابل ترحم
crescive قابل رشد
supportable قابل تحمل
supposable قابل فرض
controvertible قابل اعتراض
controllable قابل کنترل
considerable قابل توجه
tractile قابل کشش
tractile قابل اتساع
controllable قابل نظارت
livable قابل زندگی
conveyable قابل انتقال
conveyable قابل رساندن
swimmable قابل شناوری
limsy قابل انحناء
remarkable قابل توجه
permeable قابل نفوذ
diminishable قابل کاستن
dirigible قابل هدایت
discountable قابل کسر
variative قابل تغییر
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
discussable قابل بحث
discussible قابل بحث
dislikable قابل تنفر
dislikeable قابل تنفر
vibratile قابل اهتزاز
culpable قابل مجازات
dilatable قابل اتساع
reversible قابل نقض
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
realizable قابل تحقق
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
flammable قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
diffusible قابل انتشار
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
applicable قابل اجراء
irrecusable غیر قابل رد
displaceable قابل تغییر
preferable قابل ترجیح
winnable قابل فتح
inventible قابل جعل
inventible قابل اختراع
investigable قابل رسیدگی
dubitable قابل تردید
wirable قابل مخابره
worshipful قابل پرستش
worthy of note قابل ملاحظه
writable قابل درج
excusable قابل عفو
interconvertible قابل تبدیل
pardonable قابل عفو
pardonable قابل بخشیدن
forgivable قابل عفو
willable قابل ارث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com