Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
unknowable
غیر قابل ادراک و فهم
Search result with all words
inconceivable
غیر قابل ادراک باور نکردنی
imperceivable
غیر قابل ادراک غیر محسوس
Other Matches
sensed
ادراک
concepts
ادراک
ideas
ادراک
savvy
ادراک
savviest
ادراک
savvier
ادراک
senses
ادراک
cognition
ادراک
savvey
ادراک
scents
ادراک
sense
ادراک
sentencing
ادراک
sentence
ادراک
understanding
ادراک
sentience
ادراک
realizing
ادراک
perceptions
ادراک
realising
[British]
ادراک
perception
ادراک
knowledge
ادراک
cognition
ادراک
cognisance
[British]
ادراک
hindsight
ادراک
sentences
ادراک
inapprehensive
بی ادراک
understanding
ادراک
conception
ادراک
mental perception
ادراک
conceptions
ادراک
scent
ادراک
of no understanding
بی ادراک
understandings
ادراک
notional
ادراک
mother wit
ادراک
cognizance
ادراک
realization
ادراک
conceptualization
ادراک
uptake
ادراک
sentient
با ادراک
scenting
ادراک
nous
قوه ادراک
inapprehensible
غیرقابل ادراک
self perception
ادراک خویشتن
sixth sense
قوه ادراک
realizer
ادراک کننده
esp
ادراک فراحسی
perceptible
ادراک شدنی
depth perception
ادراک عمق
comprehensions
قوه ادراک
comprehension
قوه ادراک
time perception
ادراک زمان
extrasensory perception
ادراک فراحسی
selective perception
ادراک انتخابی
Impressionism
در باره ادراک
impression
ادراک خاطره
impressions
ادراک خاطره
visual perception
ادراک دیداری
telesthesia
ادراک فراحسی
notion
ادراک فکری
animadversion
قوهء ادراک
perceptual speed
سرعت ادراک
stereognosis
ادراک سه بعدی
subliminal perception
ادراک زیراستانهای
perceived
ادراک کردن
perceives
ادراک کردن
subaudition
ادراک ضمنی
perceiving
ادراک کردن
agnosia
ادراک پریشی
perceive
ادراک کردن
notions
ادراک فکری
percipient
ادراک کننده
space perception
ادراک فضایی
perceptibility
ادراک پذیری
social perception
ادراک اجتماعی
person perception
ادراک اشخاص
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
astereognosis
ادراک پریشی بساوشی
percipient
وابسته به ادراک وبینش
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
prosopagnosia
ادراک پریشی چهرهای
simultanagnosia
ادراک پریشی همزمانی
tactile agnosia
ادراک پریشی بساوشی
asomatognosia
ادراک پریشی تنی
auditory agnosia
ادراک پریشی شنیداری
perceived self
خود ادراک شده
pattern perception test
ازمون ادراک طرحها
color agnosia
ادراک پریشی رنگ
autotopagnosia
ادراک پریشی اندامی
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
visual agnosia
ادراک پریشی دیداری
head piece
ادراک ادم باهوش
auditory projection area
ناحیه ادراک شنیداری
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
perception
مشاهده قوه ادراک
perceptions
مشاهده قوه ادراک
subception
ادراک نیمه هشیار
anosognosia
ادراک پریشی نقیصهای
non compos mentis
فاقدقوه تعقل و ادراک
gripping
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grip
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripped
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grips
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
esthesia
فرفیت احساس و ادراک حساسیت
anomaloscope
نابهنجاری سنج ادراک رنگ
brainpower
قوه ادراک شخص خوش فکروبا قریحه
wot
هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی
gestalt psychology
مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bourgeois
<adj.>
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
قابل درک قابل رویت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
achievable
قابل وصول قابل تفریق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
without understanding
فهم چیز فهم نافهم بی ادراک بی شعور
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable
نا قابل
abler
قابل
ablest
قابل
able
قابل
qualified
قابل
solvable
قابل حل
capable
قابل
thorough paced
قابل
sensible
قابل حس
apt
قابل
dissoluble
قابل حل
soluble
قابل حل
acceptor
قابل
good
قابل
dubitable
قابل تردید
liveable
قابل معاشرت
vulnerable
قابل حمله
redeemable
قابل ابتیاع
liveable
قابل زندگی
excitable
قابل تحریک
objectionable
قابل اعتراض
comprehensible
قابل درک
liveable
قابل زیستن
minable
قابل استخراج
thankworthy
قابل سپاسگزاری
compensable
قابل جبران
thinkable
قابل فکر
intelligible
قابل فهم
intelligible
قابل درک
mibeable
قابل استخراج
vibratile
قابل اهتزاز
machinable
قابل تراش
to come into operation
قابل اجراشدن
vaporizable
قابل تبخیر
deliverable
قابل تحویل
demandable
قابل تقاضا
handier
قابل استفاده
disputable
قابل بحث
admissible
قابل قبول
traceable
قابل ردیابی
traceable
قابل تعقیب
distillable
قابل تقطیر
distributable
قابل توزیع
dividable
قابل تقسیم
discernible
قابل تمیز
observable
قابل مراعات
discernible
قابل تشخیص
distinct
قابل تشخیص
knowable
قابل دانستن
titratable
قابل عیارگیری
variative
قابل تغییر
to come into effect
قابل اجراشدن
to take effect
قابل اجراشدن
macroscopic
قابل رویت
limpsy
قابل انحناء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com