English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
unmentionable غیر قابل تذکر
Other Matches
noticed تذکر
notices تذکر
noticing تذکر
tip تذکر
note تذکر
mentions تذکر
admonition تذکر
remarking تذکر
remarked تذکر
remark تذکر
remarks تذکر
notification تذکر
notice تذکر
notes تذکر
mention تذکر
reminders تذکر
hints تذکر
notations تذکر
reminder تذکر
noting تذکر
statement تذکر
hinted تذکر
remembrance تذکر
hint تذکر
notation تذکر
statements تذکر
mentioning تذکر
warned تذکر دادن
warn تذکر دادن
commemoration مجلس تذکر
commemorations مجلس تذکر
warns تذکر دادن
admonitions تذکر راهنمایی
to put in remembrance تذکر دادن
requisition تذکر و اخطارکتبی دادن
animadversion تذکر واعلام خطر
requisitions تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitioning تذکر و اخطارکتبی دادن
wisecrack <idiom> تذکر نیش دار
requisitioned تذکر و اخطارکتبی دادن
minding تذکر دادن مراقب بودن
minds تذکر دادن مراقب بودن
mind تذکر دادن مراقب بودن
call up تذکر دادن جمع کردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-ups تذکر دادن جمع کردن
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
observable قابل مشاهده قابل گفتن
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt قابل
incapable نا قابل
capable قابل
thorough paced قابل
qualified قابل
able قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
solvable قابل حل
acceptor قابل
good قابل
abler قابل
ablest قابل
soluble قابل حل
revocable قابل برگشت
analogous قابل مقایسه
resistible قابل مقاومت
detachable قابل تجزیه
revocable قابل فسخ
detachable قابل تفکیک
reproachable قابل توبیخ
reproducible قابل تکثیر
negotiable قابل معامله
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
respirable قابل تنفس
restorable قابل اعاده
negotiable قابل انتقال
combustible قابل اشتعال
negotiable قابل مذاکره
returnable قابل برگشت
representable قابل عرضه
reasonable قابل قبول
combustible قابل احتراق
variant قابل تغییر
revealable قابل مکاشفه
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
replaceable قابل تعویض
apparent قابل رویت
substitutable قابل تعویض
analogous قابل قیاس
producible قابل تولید
rebuttable قابل رو کردن
rebuttable presumptions احکام قابل رد
predictably قابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
receivable قابل قبول
reclaimable قابل استرداد
reclaimable قابل احیاء
reconcilable قابل تلفیق
renderable قابل ارائه
navigable قابل کشتیرانی
ratable قابل ارزیابی
identifiable قابل شناسایی
quoteworthy قابل اقتباس
promotable قابل ترویج
pronounceable قابل تلفظ
propagable قابل تکثیر
propagable قابل ترویج
propagable قابل تبلیغ
prosecutable قابل تعقیب
pursuable قابل تعقیب
publishable قابل نشر
purchasable قابل خریداری
quenchable قابل جلوگیری
quizzable قابل ریشخند
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
arable قابل کشتکاری
audible قابل شنوایی
verifiable قابل رسیدگی
negligible قابل اغماض
negligible قابل فراموشی
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
registered قابل اهمیت
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
rentable قابل اجاره
quodlibet نکته قابل
verifiable قابل بازبینی
audible قابل شنیدن
viable قابل دوام
perceptible قابل درک
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
attributable قابل اسناد
practicable قابل اجرا
sustainable قابل تحمل
admirable <adj.> قابل تحسین
admirable <adj.> قابل پسند
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
advisable قابل توصیه
imaginable قابل درک
opens قابل بحث
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
passable قابل قبول
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
changeable قابل تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com