Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
impersuasible
غیر قابل ترغیب
imperuadable
غیر قابل ترغیب
Other Matches
persuasions
ترغیب
persuasion
ترغیب
encouragement
ترغیب
prods
ترغیب
prodding
ترغیب
prodded
ترغیب
prod
ترغیب
suasion
ترغیب
abets
ترغیب
abetting
ترغیب
abetted
ترغیب
abet
ترغیب
influencing
ترغیب کردن
influences
ترغیب کردن
influenced
ترغیب کردن
influence
ترغیب کردن
worked up
ترغیب شده
persuade
ترغیب کردن
coax
ترغیب کردن
argue
ترغیب کردن
persuasibility
ترغیب پذیری
persuasible
ترغیب شدنی
encourage
ترغیب کردن
elate
ترغیب کردن
hearten
ترغیب کردن
encourage
ترغیب کردن
embolden
ترغیب کردن
urge
ترغیب کردن
countenance
[encourage]
ترغیب کردن
persuading
ترغیب کردن
encouraged
ترغیب کردن
persuades
ترغیب کردن
encourages
ترغیب کردن
persuade
ترغیب کردن
reanimate
ترغیب کردن
harp
ترغیب کردن
urged
ترغیب کردن
urges
ترغیب کردن
urging
ترغیب کردن
exhort
تشویق و ترغیب کردن
exhorts
تشویق و ترغیب کردن
exhorting
تشویق و ترغیب کردن
exhorted
تشویق و ترغیب کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
catalytic
ترغیب کننده دشمن به درگیری
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
encourages
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourage
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
encouraged
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
putting
ترغیب کردن متصف کردن
puts
ترغیب کردن متصف کردن
put
ترغیب کردن متصف کردن
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
lead on
ترغیب کردن مشتبه کردن
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
achievable
قابل وصول قابل تفریق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
solvable
قابل حل
thorough paced
قابل
qualified
قابل
capable
قابل
incapable
نا قابل
sensible
قابل حس
apt
قابل
ablest
قابل
good
قابل
abler
قابل
soluble
قابل حل
able
قابل
acceptor
قابل
dissoluble
قابل حل
describable
قابل توصیف
extensile
قابل بسط
descendible
قابل نزول
discussible
قابل بحث
derivable
قابل اشتقاق
exhalable
قابل تبخیر
exercisable
قابل تمرین
exepandable
قابل توسعه
extensile
قابل کشش
detonatable
قابل انفجار
executory
قابل اجرا
executable
قابل اجرا
extensible
قابل تمدید
expandable
قابل انبساط
recommendable
قابل توصیف
explainable
قابل شرح
despisable
قابل استحقار
expessible
قابل فهماندن
detachable bottom
کف قابل تفکیک
expessible
قابل بیان
determinable
قابل تعیین
detonable
قابل انفجار
descendible
قابل انتقال
expellable
قابل اخراج
expansile
قابل انبساط
excludable
قابل استثناء
diffusible
قابل انتشار
discoverable
قابل کشف
discriminable
قابل تمیز
effaceable
قابل زدودن
exactable
قابل مطالبه
discussable
قابل بحث
dislikable
قابل تنفر
dislikeable
قابل تنفر
dubitable
قابل تردید
displaceable
قابل تغییر
disputable
قابل بحث
distillable
قابل تقطیر
distributable
قابل توزیع
dividable
قابل تقسیم
eludible
قابل گریز
enforcible
قابل اجرا
eradicable
قابل استیصال
exchangeable
قابل مبادله
dilatable
قابل اتساع
examinable
قابل امتحان
diminishable
قابل کاستن
dirigible
قابل هدایت
exactable
قابل تحمیل
evocable
قابل احضار
evaporable
قابل تبخیر
discountable
قابل کسر
erodible
قابل فرسایش
erodible
قابل سایش
erectile
قابل نعوظ
effable
قابل تغییر
extensile
قابل تعمیم
impugnable
قابل اعتراض
insurable
قابل بیمه
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
inspirable
قابل تنفس
inquirable
قابل تحقیق
inoculable
قابل تلقیح
imposable
قابل تحمیل
extractable
قابل کشیدن
increasable
قابل ازدیاد
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
inflamable
قابل اشتعال
inflective
قابل صرف
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
licensable
قابل اجازه
maintainable
قابل نگاهداری
medicable
قابل معالجه
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
mibeable
قابل استخراج
macroscopic
قابل رویت
machinable
قابل تراش
liveable
قابل زندگی
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limpsey
قابل انحناء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com