English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (7 milliseconds)
English Persian
not liable to prosecution غیر قابل تعقیب
Search result with all words
impeachable قابل تعقیب
indictable قابل تعقیب
actionable قابل تعقیب قانونی
actionable قابل تعقیب در دادگاه
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
prosecutable قابل تعقیب
pursuable قابل تعقیب
suable قابل تعقیب قانونی
traceable قابل تعقیب
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
Other Matches
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
venery تعقیب
chasing تعقیب
right to sue حق تعقیب
chases تعقیب
clampdowns تعقیب
clampdown تعقیب
follow-ups تعقیب
follow-up تعقیب
pursuit تعقیب
chased تعقیب
prosecutions تعقیب
prosecution تعقیب
pursuits تعقیب
chase تعقیب
in pursuance of در تعقیب
in continuation of در تعقیب
pursuant to در تعقیب
pursuance تعقیب
continuation تعقیب
following تعقیب
chace تعقیب
litigation تعقیب
persecution تعقیب
further to در تعقیب
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
nolle proseequi منع تعقیب
nonsequitur عدم تعقیب
pursuing تعقیب کردن
chasers تعقیب کننده
nonsuit عدم تعقیب
automatic aiming تعقیب خودکار
traces تعقیب کردن
prosecutor تعقیب قانونی
autotrack تعقیب خودکار
trace تعقیب کردن
prosecutors تعقیب قانونی
drop track تعقیب موقوف
chaser تعقیب کننده
chive تعقیب کردن
automatic tracking تعقیب خودکار
manhunt تعقیب جنایتکاران
tracked تعقیب کردن
track تعقیب کردن
hue and cry تعقیب قاتل
tails تعقیب کردن
trailers تعقیب کننده
tailing دنباله تعقیب
indicter تعقیب کننده
indictor تعقیب کننده
tracks تعقیب کردن
trailer تعقیب کننده
manhunts تعقیب جنایتکاران
lay by the heels تعقیب کردن
prosecutions تعقیب کننده
prosecution تعقیب کننده
liable to prosecution مورد تعقیب
legal suit تعقیب قضایی
lay fast by the heels تعقیب کردن
follow up تعقیب کردن
suability قابلیت تعقیب
sue تعقیب کردن
indifferent بی طرف بی تعقیب
chasing تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
prosecutes تعقیب کردن
ensue تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
prosecuted تعقیب کردن
prosecute تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
practising تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
chases تعقیب کردن
chased تعقیب کردن
sues تعقیب کردن
suing تعقیب کردن
sued تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
chivvied تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
chivvy تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
chivying تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
traced تعقیب کردن
suited تعقیب انطباق
tail تعقیب کردن
suit تعقیب انطباق
criminal prosecution تعقیب جزایی
pursuers تعقیب کننده
chace تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
pursues تعقیب کردن
pursuer تعقیب کننده
pursuit course مسیر تعقیب
pursued تعقیب کردن
suits تعقیب انطباق
to follow up تعقیب کردن
practicing تعقیب کردن
practise تعقیب کردن
give chase <idiom> تعقیب چیزی یا کسی
sues تعقیب قانونی کردن
sued تعقیب قانونی کردن
follwer مقلد تعقیب کننده
actions جریان حقوقی تعقیب
tracks تعقیب مسیر کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
prosecute تعقیب قانونی کردن
prosecuted تعقیب قانونی کردن
indict تعقیب قانونی کردن
prosecutes تعقیب قانونی کردن
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
indicted تعقیب قانونی کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
indicting تعقیب قانونی کردن
action جریان حقوقی تعقیب
sue تعقیب قانونی کردن
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
track تعقیب مسیر کردن
trails هدف را تعقیب کنید
arraignment احضار به محکمه تعقیب
verdict for staying the proceeding قرار منع تعقیب
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
absolution منع تعقیب کیفری
astro tracker تعقیب کننده نجومی
nolle prosequi قرار موقوفی تعقیب
drop track تعقیب را قطع کنید
litigates تعقیب قانونی کردن
trail هدف را تعقیب کنید
litigating تعقیب قانونی کردن
trailed هدف را تعقیب کنید
indicts تعقیب قانونی کردن
trailing هدف را تعقیب کنید
violation will be prosecuted متخلفین تعقیب خواهند شد
suing تعقیب قانونی کردن
litigate تعقیب قانونی کردن
follow تعقیب کردن فهمیدن
prosecution تعقیب قانونی پیگرد
followed تعقیب کردن فهمیدن
prosecutions تعقیب قانونی پیگرد
follows تعقیب کردن فهمیدن
litigated تعقیب قانونی کردن
track mode روش تعقیب هدف
merged اعلام مسیر تعقیب
track production شروع تعقیب هدف
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
practise or tice توط ئه دیدن تعقیب کردن
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
suits خواست دادن تعقیب کردن
subchaser تعقیب کننده زیر دریایی
coursed تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhound بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
bloodhounds بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
courses تعقیب کردن شکار از طرف سگ
course تعقیب کردن شکار از طرف سگ
suit خواست دادن تعقیب کردن
suited خواست دادن تعقیب کردن
laws قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
non indictable offence جرایمی که بدون صدورادعانامه تعقیب می شوند
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
push along راه خود را باعجله تعقیب کردن
tracking index فهرست شماره ترتیب مسیرهای تعقیب
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
track mode روش تعقیب زمینی هواپیما به طورخودکار
push along on راه خود را باعجله تعقیب کردن
law قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
trails هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
snooper هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
submarine chaser قایق مامور تعقیب زیر دریایی
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailed هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailing هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
whipper تعقیب کننده شخص موثر و مهم
still hunting روش شکار با تعقیب اهسته بدون کمک سگ
sue somebody for damages کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
trailer خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
trailers خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
estreat ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
revivor تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
check port/starboard جهت تعقیب رادار به سمت دماغه کشتی یا دم هواپیما
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com