English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
impenetrable غیر قابل رسوخ
Other Matches
penetrate رسوخ
seeped رسوخ
sink رسوخ
seep رسوخ
resoluteness رسوخ
interpenetration رسوخ
oozes رسوخ
ooze رسوخ
oozed رسوخ
oozing رسوخ
staunchness رسوخ
penetrates رسوخ
penetrated رسوخ
seeping رسوخ
seeps رسوخ
sinks رسوخ
seepage رسوخ
pierces رسوخ کردن
transpierce رسوخ کردن
penetrant رسوخ کننده
perforating رسوخ کردن
penetrating رسوخ کننده
perforates رسوخ کردن
impregnable رسوخ ناپذیر
perforate رسوخ کردن
pierce رسوخ کردن
transudation نفوذ رسوخ
transfusion رسوخ تزریق خون
imbued رسوخ کردن در اغشتن
profoundness سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
transfusions رسوخ تزریق خون
break into the market در بازار رسوخ کردن
imbues رسوخ کردن در اغشتن
imbue رسوخ کردن در اغشتن
imbuing رسوخ کردن در اغشتن
break through رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
soaks خیس خوردن رسوخ کردن
transfuse رسوخ یافتن در تزریق کردن در
soak خیس خوردن رسوخ کردن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
adducible قابل اضهار قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
sensible قابل درک قابل رویت
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
able قابل
thorough paced قابل
abler قابل
soluble قابل حل
apt قابل
incapable نا قابل
ablest قابل
acceptor قابل
good قابل
solvable قابل حل
sensible قابل حس
dissoluble قابل حل
qualified قابل
inventible قابل جعل
regrettable قابل تاسف
irrecusable غیر قابل رد
justiciable قابل دادرسی
judicable قابل قضاوت
trustworthy قابل اعتماد
operable قابل درمان
pardoable قابل عفو
partible قابل افراز
irrigable قابل ابیاری
pivoting قابل چرخش
pasturable قابل چرا
inventible قابل اختراع
inspirable قابل تنفس
inquirable قابل تحقیق
inoculable قابل تلقیح
inheritable قابل توارث
justifiable قابل توجیه
opens قابل بحث
opened قابل بحث
open قابل بحث
inflexional قابل صرف
plantable قابل کشت
piceous قابل اشتعال
newsworthy قابل انتشار
investigable قابل رسیدگی
inhabitable قابل سکنی
interconvertible قابل تبدیل
negotiating قابل انتقال
noticeable قابل توجه
elastic قابل ارتجاع
persuadable قابل تشویق
insurable قابل بیمه
selective قابل انتخاب
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mibeable قابل استخراج
macroscopic قابل رویت
machinable قابل تراش
liveable قابل زندگی
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
negotiates قابل انتقال
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
selectively قابل انتخاب
merchantable قابل فروش
fissile قابل انشقاق
meltable قابل ذوب
drinkable قابل اشامیدن
eligible قابل انتخاب
livable قابل معاشرت
livable قابل زیستن
limsy قابل انحناء
namable قابل ذکر
licensable قابل اجازه
observable قابل مراعات
leviable قابل تحمیل
knowable قابل دانستن
nota bene قابل توجه
numerable قابل شمارش
omissible قابل حذف
open cheque چک قابل انتقال
kenspeckle قابل شناسایی
limit of inflammability حد قابل اشتعال
enforceable قابل اجرا
multiplicable قابل تکثیر
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
separable قابل تفکیک
limpsy قابل انحناء
limpsey قابل انحناء
livable قابل زندگی
digestible قابل هضم
enforceable قابل اجراء
multipliable قابل تکثیر
operable قابل علاج
redeemable قابل ابتیاع
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
replaceable قابل تعویض
venial قابل عفو
substitutable قابل تعویض
remarkable قابل توجه
remittable قابل پرداخت
reimbursable قابل پرداخت
objectionable قابل اعتراض
pitiable قابل ترحم
vulnerable قابل حمله
refillable قابل تعویض
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com